گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

منکه پرداخته خانه زاغیار امشب

از چه بی پرده نیاید ببرم یار امشب

هست از شور مخالف بسرم غوغائی

مطرب بزم بگردان ره از این تار امشب

بی حضورت دلم از کعبه و بتخانه گرفت

بگسلم رابطه سبحه و زنار امشب

طور میخانه زانوار تجلی است چو روز

گو بموسی که بود نوبت دیدار امشب

نه همین ماه بگفتار بود در مجلس

کامده سرو در این خانه برفتار امشب

آن لب باده فروشت چه بکام است دلا

گو ببندند در خانه خمار است امشب

تا زلیخا صفتی مشتری دل شودم

یوسف خویش کشم بر سر بازار امشب

من که اسرار حقیقت همه افشا کردم

همچو منصور روم گو بسردار امشب

سر اغیار شد آویزه آنزلف دو تا

وه که این بار بخاطر شده سربار امشب

موج خیز است زبس سیل سرشکم ترسم

نگذار زمن دلشده آثار امشب

میکنم وصف از آنزلف سیه آشفته

تا شود بزم پر از نافه تارتار امشب

سر من خاک ره تو بود ای میر نجف

از سر رحمتش از خاک تو بردار امشب

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
آشفتهٔ شیرازی

در نهایت نظری بود باغیار امشب

که زتب سوخت چو شمعم دل بیمار امشب

بشب دیگرت این سوزن درون شرح دهم

که مبادا بدرد پرده اسرار امشب

ارنی گویم و از پای طلب ننشینم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه