گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

ای ترک پارسی گو ای ماه مجلس آرا

هی هی مکن تو غفلت برخیز و می بده ها

پرده زرخ بیفکن بر گل گلاله بشکن

پائی بکوب و برخیز بزم طرب بیارا

زان بذله های شیرین زان نکته های رنگین

بر روی تلخکامان تنگ شکر تو بگشا

می نوش و گل برافشان برخیز و می بگردان

مرده برقص آور زین راح روح افزا

ما کشته صحاری تو ابر نوبهاری

رحمی روان ببخشا ما مرده تو مسیحا

عیدی بود طرب خیز باده بساغرم ریز

از محتسب میندیش می ریز بی محابا

از دست غاصب حق چون اوفتاد بیرق

خیز و لوای شادی برکش به طاق خضرا

آشفته را تولا بر مرتضی و آل است

وز غاصبین حقش اندر جهان تبرا

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode