نقش یوسف تا بکی نقاش بر دیوارها
یوسف ار داری بیاور بر سر بازارها
باغبانا گر تو بیرون میکنی ما را زباغ
بوی گل شاید شنید از رخنه دیوارها
من که دارم یکختن نافه ززلفت در ضمیر
منت بیجا نخواهم بردن از عطارها
کی بگوش از سینه و دل آیدت بانگ سرود
نشنوی جز ناله اندر منزل بیمارها
حرفها آموخت رندی دوشم از اسرار عشق
بود در هر حرف او پنهان بسی اسرار ها
شایدش گر فاش گوید سر حق در انجمن
هر که چون حلاج خوش کرده است جابردارها
هر چه بر ذرات عالم عرضه شد روز ازل
من گزیدم عشق خوبان را زدیگر کارها
بار دلها داشت زلفش دل بزیر بار زلف
وه که بر بار دلم افزوده شد سربارها
نه بدیرم هست راه و نه حرم ای همرهان
عشق بازان فارغند از سبحه و زنارها
گر بگیرد شحنه ام یا شیخ تکفیرم کند
کسوت مستان تو عاری بود از عارها
مشکل آشفته نگشاید زشیخ خانقاه
عقده کس حل نشد جز بر در خمارها
تا نسوزم زآتش عصیان ببالا دوختم
کسوتی کز حب حیدر داشت پود و تارها
راه ایمان میزند آن چشمکان کافرت
بر که شاید داوری بردن از این عیارها
بر در میرمؤید آنکه چون نوشیروان
هست از دیوان عدلش در جهان آثارها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق و ابراز احساسات شاعرانه نسبت به معشوق است. شاعر به زیباییهای معشوق اشاره میکند و دشواریهای عشق را به تصویر میکشد. او از نقش یوسف به عنوان نماد زیبایی و هنر در زندگی خود یاد میکند و از باغبان میخواهد که او را از باغ عشق نراند. شاعر میگوید که در دلش همواره یاد و خاطره معشوق باقی است و عشق او را از دیگران متمایز کرده است. او همچنین بر این نکته تأکید دارد که عشق حقیقی فراتر از اعتقادات و قوانین اجتماعی است و نباید تحت تأثیر آنها قرار گیرد. در نهایت، شاعر به جستجوی حقیقت و قضای الهی در عشق اشاره میکند و اهمیت عشق و ایمان را در زندگی ذکر میکند.
هوش مصنوعی: تا کی نقاشی تصویر یوسف را بر دیوارها ببینیم؟ اگر یوسف را داریم، باید او را به میان بازارها بیاوریم و دیگر نیازی به نقاشی نیست.
هوش مصنوعی: اگر باغبان ما را از باغ بیرون کند، ممکن است که بوی گل را از شکاف دیوارها بشنود.
هوش مصنوعی: من که در دل خود دارم محبت و یاد تو را، هرگز نخواهم خواست که از معشوقهها و عطارها کمک بگیرم.
هوش مصنوعی: اگر صدای شادی و سرور از درون قلبت به گوش نمیرسد، تنها ناله و گریهی درد و بیماری را در خانههای بیماران میشنوی.
هوش مصنوعی: در شب گذشته، از یک شخص زیرک و دانا نکات زیادی درباره عشق یاد گرفتم و در هر یک از کلمات او، رازهای زیادی نهفته بود.
هوش مصنوعی: اگر کسی در جمع، حقیقت را به وضوح بیان کند، ممکن است او مانند حلاج، که در زمان خود به گفتن حقایق معروف بود، به زندگیاش دچار مشکلات و چالشهایی شود.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در جهان به وجود آمده و نمایان شده، من در روز آغازین، عشق به خوبان را انتخاب کردم و از سایر کارها صرف نظر کردم.
هوش مصنوعی: زلف او سنگین و پر از درد و غم است و دلها را تحت فشار قرار میدهد. ای وای، بر دلم که از این عشق و مشکلات بیشتر شده است.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که در مسیر عشق و عشقورزی، نه نیازی به تأخیر در حرکت است و نه نیاز به مکانهای مقدس. همراهان عشق، آزاد از قیود و رسم و رسوم معمولی، از زنجیرها و محدودیتها رهایی یافتهاند.
هوش مصنوعی: اگر شحنه (پلیس) من را بگیرد یا شیخ (روحانی) مرا کافر بداند، لباس مستان (عاشقان) تو از هر ننگ و عیبی پاک است.
هوش مصنوعی: مشکلات و مسائل روحی در جایی مانند خانقاه و زیر نظر یک عالم دینی حل نمیشوند و تنها در مکانهای خاصی مثل میخانه و در کنار مردم میتوان به رهایی از این مشکلات رسید.
هوش مصنوعی: من برای اینکه از آتش نافرمانی نسوزم، لباس وپوششی بر تن کردم که تمام آن از محبت و عشق امام علی (ع) بافته شده است.
هوش مصنوعی: چشمهای کافر تو راه ایمان را نشان میدهند، زیرا ممکن است از این جوانمردان قضاوتی بکنند.
هوش مصنوعی: در برابر میخانه، نشانههایی از عدالت و اصول نیکوی نوشیروان دیده میشود که در دنیا باقی مانده و نشاندهندهی کارهای اوست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در میان پرده خون عشق را گلزارها
عاشقان را با جمال عشق بیچون کارها
عقل گوید شش جهت حدست و بیرون راه نیست
عشق گوید راه هست و رفتهام من بارها
عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد
[...]
در خم گیسوی کافر کیش داری تارها
بهر گمره کردن پاکانست این زنارها
پرده بردار از رخی کان مایه دیوانگیست
کز دماغ عاقلان بیرون برد پندارها
فتنه و جور است و آفت کار زار حسن تو
[...]
ای گل روی تو برده رونق گلزارها
در دل غنچه بسی حسن ترا اسرارها
گر بیاد روی تو آبی خورم در وقت مرگ
بی گل از خاک رهی سر بر نیارد خارها
گل که باشد پیش روی تو که او را چون گیاه
[...]
ای عارض زیبای تو خندیده بر گلزارها
وز بوی زلف دلکشت آشفته شد بازارها
حال دل پر درد خود پنهان ز تو چون دارمش
سرّی ز تو پنهان بود؟ ای واقف اسرارها
از گلستان وصل او هستند هر کس با نصیب
[...]
گر نیابم بویی از وصل تو در گلزارها
همچو اشک خود به خون غلطم میان خارها
چون نقاب افکنده دیدت شاهد گل در چمن
کند ناخن ناخن از رشک رخت رخسارها
پیش خورشیدم چو دیواریست حایل هر رقیب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.