گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

گرفتم نوبهارم دست داد و گشت و بستان‌ها

ولی بی‌دوست گلخن‌ها بود طرف گلستان‌ها

سماع عاشقان از نغمه قانون عشق آید

چه بگشاید که بر گل‌ها عنادل راست دستان‌ها

عجب نبود گر اطفال چمن سرسبز و خندانند

که همچون دایه ابر از شیر پر کرده است پستان‌ها

خط و زلف و رخ جانان بهشتی جاودان باشد

اگر گرد سمن‌زاری بنفشه هست و ریحان‌ها

اگر مست شرابستی و جویای کبابستی

به کانون درون هست از جگر آماده بریان‌ها

خیال خواب در شب‌های هجران توام حاشا

که در رگ‌های چشمانم بود نشتر ز مژگان‌ها

علاج درد عاشق جز طبیب عشق نشناسد

طبیبان جهان گر جمله پیش آرند درمان‌ها

درین فصلی که هر خشکیده شاخی در طرب باشد

نیفزاید به جز غم بر دل مسکین پژمان‌ها

مرا بد خاطری خرم به شیراز و به نوروزش

به طوسم نیست غیر از غم ز گشت باغ و بستان‌ها

مگر رو بر حرم آرم به شاه محترم آرم

رضا آن شافع فردا کز او شد تازه ایمان‌ها

شها ز آشفتگی آشفته‌ات دیوانه شد رحمی

ز بس لیلا همی‌جوید چو مجنون در بیابان‌ها

سراپا گر خطا باشد به او جای عطا باشد

که اندر مدحت از نظم دری آراست دیوان‌ها

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصرخسرو

حکیمان را چه می‌گویند چرخ پیر و دوران‌ها

به سیر اندر ز حکمت بر زبان مهر و آبان‌ها

خزان گوید به سرماها همین دستان دی و بهمن

که گویدشان همی بی‌شک به گرماها حزیران‌ها

به قول چرخ گردان بر زبان باد نوروزی

[...]

صائب تبریزی

اگر نه مدِّ بسم‌الله بودی تاجِ عنوان‌ها

نگشتی تا قیامت نو خط شیرازه دیوان‌ها

نه‌ تنها کعبه صحراییست دارد کعبهٔ دل هم

به گرد خویشتن از وسعت مشرب بیابان‌ها

به فکر نیستی هرگز نمی‌افتند مغروران

[...]

واعظ قزوینی

به تنگ آمد دل، از خودسازی این باغ و بستان‌ها

دگر دست من است و، دامن پاک بیابان‌ها

جویای تبریزی

ز دست درد مجنون‌مشربان را در بیابان‌ها

به دامن می‌رسد مانند گل چاک گریبان‌ها

مبادا خار خواهش دامن دل را به چنگ آرد

در این گلشن به رنگ غنچه جمع آرید دامان‌ها

چرا شیرین نباشد گفتگوی شکرین لعلی

[...]

بیدل دهلوی

زهی چون گل به یاد چیدن از شوق تو دامان‌ها

چو صبح آوارهٔ چاک تمنایت گریبان‌ها

ز محفل رفتگان در خاک هم دارند سامان‌ها

مشو غافل ز موسیقار خاموشی نیستان‌ها

ز چشمم چون نگه بگذشتی و از زخم محرومی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه