گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

چیست آن رخساره در مشکین نقاب

دل دل شب مینماید آفتاب

زلف چون چوگان رستم در مصاف

تیر مژگان ناوک افراسیاب

در زنخدان چاه دارد یوسفم

بر سر چه طره اش مشکین طناب

توسن نازت بود در زیر زین

من کنم از حلقه چشمت رکاب

دائمت با غیر هستی مهربان

باری از من کم مکن خشم و عتاب

مهر و مه با تو چو ذره پیش مهر

سلسبیلت بالبان موج سراب

خسروان از عهد آدم تاکنون

بنده و تو خسرو مالک رقاب

بوترابی و به کویت بارها

عرش گفته لَیتَنی کُنتُ تُراب

چون حساب حشر با حیدر بود

غم مدار آشفته از روز حساب

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ناصرخسرو

این جهان خواب است، خواب، ای پور باب

شاد چون باشی بدین آشفته خواب؟

روشنی‌یْ چشم مرا خوش خوش ببرد

روشنیش، ای روشنائی‌یْ چشم باب

تاب و نور از روی من می‌برد ماه

[...]

وطواط

آفتاب از روی تو بر دست تاب

خود ازین رویست فخر آفتاب

در سحاب از جود تو آمد اثر

زان بود خیرات عالم در سحاب

زور و تاب خسروان سهم تو بود

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

من عجب دارم همی از شاعران

تا چرا گویند راد است آفتاب

گرد صحرا سال و مه گردد همی

تا کجا در یابد او یک قطره آب

برخورد آن آب و آنگه میدهد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جمال‌الدین عبدالرزاق
مولانا

هیچ می‌دانی چه می‌گوید رباب؟

ز اشک چشم و از جگرهای کباب

پوستی‌ام دور مانده من ز گوشت

چون ننالم در فراق و در عذاب

چوب هم گوید بُدم من شاخ سبز

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۳۲۵ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه