چیست آن رخساره در مشکین نقاب
دل دل شب مینماید آفتاب
زلف چون چوگان رستم در مصاف
تیر مژگان ناوک افراسیاب
در زنخدان چاه دارد یوسفم
بر سر چه طره اش مشکین طناب
توسن نازت بود در زیر زین
من کنم از حلقه چشمت رکاب
دائمت با غیر هستی مهربان
باری از من کم مکن خشم و عتاب
مهر و مه با تو چو ذره پیش مهر
سلسبیلت بالبان موج سراب
خسروان از عهد آدم تاکنون
بنده و تو خسرو مالک رقاب
بوترابی و به کویت بارها
عرش گفته لَیتَنی کُنتُ تُراب
چون حساب حشر با حیدر بود
غم مدار آشفته از روز حساب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیباییهای یک معشوق میپردازد. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا و خیالانگیز، خصوصیات چهرهی معشوق را به تصویر میکشد و از موی بلند و زلفهایش، چشمهای نافذ و زلفهایی به شکل اسلحه اشاره میکند. او از عشق و وابستگیاش به معشوق صحبت میکند و میگوید که وجود او برایش اهمیت زیادی دارد. همچنین به حسرت و آرزوی خود برای نزدیکی به معشوق اشاره میکند. شاعر در پایان به موضوع قیامت و حساب و کتابها اشاره میکند و زندگی را در پرتو عشق معشوق معنا میکند.
هوش مصنوعی: چه رویی است که در زیر پوششی سیاه، در دل شب به زیبایی، همچون آفتاب درخشان مینماید؟
هوش مصنوعی: زلفی که شبیه به زلف رستم است، در میدان مبارزه مانند تیرهایی است که از چشمان افراسیاب پرتاب میشود.
هوش مصنوعی: در گردن یوسف چاهی وجود دارد، اما چرا بر سر آن، طرّهای سیاه مانند طناب افتاده است؟
هوش مصنوعی: اسب زیبای تو زیر زین من است و من از حلقه چشمانت بر رکاب آن سوار میشوم.
هوش مصنوعی: همواره با دیگران محبت کن و نسبت به من خشم و سرزنش را کم کن.
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی تو به قدری درخشان است که حتی خورشید و ماه در برابر آن کم ارزش به نظر میرسند و مانند ذرهای در برابر شگفتیهای طبیعی و زیباییهای تو نازک و ضعیف میشوند.
هوش مصنوعی: از زمان آدم تا کنون، پادشاهان همواره بندهی دست تقدیر و سرنوشت بودهاند، اما تو، ای خسرو، کسی هستی که بر جانها و سرها فرمانروایی میکنی.
هوش مصنوعی: تو آن چنان در زیبایی و محبوبیتی که بارها آرزو کردهام ای کاش خاک کویت میشدم.
هوش مصنوعی: زمانی که حسابرسی روز رستاخیز با حضرت علی (ع) انجام میشود، نگران نباشید و آشفته نباشید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این جهان خواب است، خواب، ای پور باب
شاد چون باشی بدین آشفته خواب؟
روشنییْ چشم مرا خوش خوش ببرد
روشنیش، ای روشنائییْ چشم باب
تاب و نور از روی من میبرد ماه
[...]
آفتاب از روی تو بر دست تاب
خود ازین رویست فخر آفتاب
در سحاب از جود تو آمد اثر
زان بود خیرات عالم در سحاب
زور و تاب خسروان سهم تو بود
[...]
من عجب دارم همی از شاعران
تا چرا گویند راد است آفتاب
گرد صحرا سال و مه گردد همی
تا کجا در یابد او یک قطره آب
برخورد آن آب و آنگه میدهد
[...]
کافران را داده مهلت در عقاب
نا فرستاده به عهد او عذاب
هیچ میدانی چه میگوید رباب؟
ز اشک چشم و از جگرهای کباب
پوستیام دور مانده من ز گوشت
چون ننالم در فراق و در عذاب
چوب هم گوید بُدم من شاخ سبز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.