گنجور

 
۱
۱۲
۱۳
۱۴
۱۵
۱۶
۶۴
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۱

 

زعمر رفته دارم بس ندامت

بجامی گیرم از ساقی غرامت

مقیم آستان میکشان شو

که دوران را نباشد استقامت

بزن چندان که خواهی شنعت ای غیر

[...]

۹ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۲

 

ممکنی را گرچه ممکن چاره ای در کار نیست

لیک چون من هیچکس در کار خود ناچار نیست

آتشی دارم که نتوانم نهفتن در درون

هست سری در دلم که ام قوه اظهار نیست

لیک غماز است اشک و پرده در آه است آه

[...]

۱۰ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۳

 

اگر نه ذره‌ای از مهر روی معشوقست

مقام عشق چرا بر فراز عیوقست

به دشت عشق به هر گام پا نهی ای دل

نیاز عاشق مسکین و ناز مشعوقست

چه نقش کرده به پرچم دلا سپهبد عشق

[...]

۷ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۴

 

سرو و گل گوئی از چمن برخاست

سرو گل رو از انجمن برخاست

نه بسوای گل ببوی تو بود

شور بلبل که از چمن برخاست

رفت و بنشست با رقیب ببزم

[...]

۱۴ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۵

 

ساقیا می که سلخ شبان است

شب تودیع می پرستان است

زاهدان میکنند استهلال

ساغر می چوبدر تابان است

مطرب امشب بزن تو پرده عیش

[...]

۱۳ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۶

 

بمددکاری عشقت زهوس شاید رست

عشق هر جا بدرون شد در شهوت بربست

عقل را بار ندادند بخلوتگه عشق

کی بود بار گدا را چو شهنشاه نشست

عیب رندی و هوسناکی عشاق مکن

[...]

۱۰ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۷

 

عکس ساقی بقدح نه می گلگون پیداست

مینماید بدرون آنچه زبیرون پیداست

این نه خط گرد رخ دوست خطا کرده نظر

دود دل زآینه آنرخ گلگون پیداست

طلب خیمه لیلی چه کنی ای مجنون

[...]

۱۱ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۸

 

این فتنه که چشم تو برانگیخت

بس خون که زمردمان فروریخت

چون شمع زبسکه سوختم دوش

پروانه بدامنم در آویخت

تا زلف تو شد کمند دلها

[...]

۷ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۹

 

مرا بساخت میخانه تا که راهی هست

گمان مکن که مرا ره بپادشاهی هست

از آن زمان که گشودم دو چشم برویت

دو دیده کور اگر بر کسم نگاهی هست

هم از تو شکوه کنم پیش تو بعرصه حشر

[...]

۱۲ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۰

 

در سری نیست که از زلف بتی سودا نیست

در دلی نیست که از عشق گلی غوغا نیست

گو بمجنون بعبث ربع و دمن میگردی

نیست دشتی که در او خیمه ای از لیلا نیست

بوی سنبل چکنم زآن خم مو نافه بیار

[...]

۱۰ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۱

 

هر کرا بینی به کیش خویش دارد استقامت

ای مسلمانان من از اسلام خود دارم ندامت

چون قمر گرچه سریع‌السیرم اندر دور ادیان

چون زحل بر آسمان عشق دارم استقامت

بس سفر کردم به کعبه بازگردیدم پشیمان

[...]

۷ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۲

 

آنچه در مذهب رندان طریقت گنه است

میگساری نه که آزار دل مرد ره است

خوردن خون رزان را تو گنه میدانی

خوردن خون کسان هیچ نگوئی گنه است

لافد از جامه و عمامه اسپید از شخی

[...]

۱۱ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۳

 

سودای پریشانم یک عمر پریشان داشت

غافل که ززلف تو سودا زده سامان داشت

با مار سر زلفت عمریست که میسازم

گر صبر بسی ایوب در محنت کرمان داشت

ترجیح کجا دارد بر لعل تو آب خضر

[...]

۱۳ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۴

 

آتشین روی تو را زلف نگویم دود است

بلکه آن شعله طور است که مشک آلود است

خط بر آن آتش رخساره نه دود عود است

یا ریاحین خلیل و شرر نمرود است

عیب مستان چکنی زاهد پیمانه شکن

[...]

۱۱ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۵

 

مطرب عشق بقانون دگر پرده نواخت

کاندر این بزم مرا بیخبر و بیخود ساخت

شمع ما شاهد عامست ولی پروانه

جان خود سوخ تاز این رشگ که اغیار نواخت

هر کرا دل بیکی هست چه پروا از جمع

[...]

۱۲ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۶

 

ساقی عشق چو می در قدح مستان ریخت

شحنه عقل چو بشنید زمجلس بگریخت

چه کمند است خم زلف نکویان یا رب

هر که پیوست بدین حلقه زعالم بگسیخت

دوست باز از لب شیرین سخن از دشمن گفت

[...]

۷ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۷

 

رعنا غزالم فصل بهار است

مشکوی گلزار رشگ تتار است

تا کی چو نرگس مخمور باشی

در جام لاله می خوشگوار است

بر عمر رفته افسوس تا چند

[...]

۱۱ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۸

 

بلای جان من خسته سرو بالائیست

زخوان عشق مرا نعمتی والائیست

مراد دل طلبیدن زدوست خودکامیست

نه عاشقست که جز دوستش تمنائیست

مرو تو از پی دل گرچه طالب وصلست

[...]

۱۰ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۹

 

از عالمش چه غم که خداوند یار اوست

کون و مکان همه بکف اختیار اوست

بحر حقیقتی که جهان غرقهٔ ویند

چون بنگری به چشم یقین در کنار اوست

مجنون بعهد لیلی اگر عقل و دین بباخت

[...]

۱۰ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۰

 

ترک من زلف سمن‌سا چو به رخ بربشکست

رونق برگ گل و توده عنبر بشکست

زده بر تارک مه تاجکی از مشگ طری

تاج دارا بسر و افسر قیصر بشکست

پرده بردار زرخ تا بمنجم گویم

[...]

۹ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 
 
۱
۱۲
۱۳
۱۴
۱۵
۱۶
۶۴
 
تعداد کل نتایج: ۱۲۶۲