گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

زعمر رفته دارم بس ندامت

بجامی گیرم از ساقی غرامت

مقیم آستان میکشان شو

که دوران را نباشد استقامت

بزن چندان که خواهی شنعت ای غیر

که عاشق غم ندارد از ملامت

بلای عشق برق عافیت سوز

نیستانست بستان سلامت

نماز میکشان آنگه قبول است

که در پای خم اندازد اقامت

چو قمری پر زند بر گرد او سرو

ببستان گر چمد آن سرو قامت

تو با آن قامت موزون برفتار

کجا بنشیند آشوب قیامت

بر او آشفته خوبی شد مسلم

بتو رندی و بر حیدر امامت

بداغ عشق تو معروف شهرم

غلامان را شناسد از علامت

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کمال‌الدین اسماعیل

طناب عمرتان اندر سلامت

بهم پیوسته بادا تا قیامت

همام تبریزی

خرامان می‌رود آن سرو قامت

جهانی را از آن قامت قیامت

مؤذن گر ببیند قامتت را

فراموشش شود تکبیر و قامت

امام از شوق آن شکل و شمایل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه