آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۷
سودای پریرویان بر هم زده سامانها
سیلاب کند از جا بیشایبه بنیانها
زین شعله جواله کز عشق بتان خیزد
چون شمع برآرد سر از چاک گریبانها
تنها نه مرا دامان آلوده به بدنامی
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۸
گل هزار است صحن بستان را
بلبل آهسته تر کش افغان را
گل من برفزود بر گلزار
نیست انصاف بوستان بان را
دل بخوبان این دیار مده
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۵
یا ندیمی هذه شیئی عجاب
قداتیت سائلان این الجواب
در منی و نیستی در من عجب
عکس اندر آینه یا مه در آب
تا به کی ای چشمه خضری نهان
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲
زینهار از دو ترک خونخوارت
حذر از عقربان جرارت
داده خاتم لبت بزنهارم
زآنسیه مست ترک خونخوارت
زآه درویش چون نیندیشی
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳
مستی عشق به جز غمزهٔ چشمان تو نیست
زآنکه این نشئه به جز در خُم مستان تو نیست
تا که سیخ مژه را تافته بر آتش روی
نیست یک دل که بر این آتش بریان تو نیست
لعل شیرین تو ساید نمکم بر دل ریش
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۴
این کجکله ترک قزلباش کدامست
آشوب دل و دین بود این فتنه چه نامست
ماهی بسرسر و کله گوشه شکسته
یا ماه بخرگاهست یا سرو ببامست
دزدیده برو دید می از بیم رقیبان
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۹
پیر میخانه چرا دوش مرا بار نداد
خامیم دید وز آن آب شرربار نداد
شاخ امید که از رشحه خم خرم بود
اندرین فصل بهارم زچه رو بار نداد
اثر نیک و بدی ها بنهاد من و توست
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۶
در ساغر اگر بادهٔ گلنار بخندد
نبود عجب ار مست به هشیار بخندد
آن رند که در سلسلهٔ عشق نهد پای
شک نیست که بر سبحه و زنّار بخندد
دیوانه و عریان سر کوی نکویان
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۶
تکوین خیر و شر نه زشمس و قمر بود
عشقست و بس که صادر از او خیر و شر بود
زآنزلف پر شکن بود و چشم فتنه خیز
آشوب فتنه ای که بدور قمر بود
عشقی که سوخت بیخ هوس خیر عاشقست
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۱
باد گل بوی سحر مژده زبستان آورد
که هزاران زطرب جمله بدستان آورد
اقحوان زر کند و سیم شکوفه به نثار
گوئیا مژده گل را به گلستان آورد
از دهانت سخنی گفت صبا وقت سحر
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۰
بس خون بی گناهش در سینه بود مدغم
بس قتل داد خواهش اندر ضمیر مضمر
دل دید چون چنانش واله بماند و حیران
از تن بشد روان و شد گونه ام معصفر
در اضطراب جانم لاحول گو زبانم
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۶
ای چشم بدان زدیدنت دور
ظلم است فراق ظلمت و نور
ما چشم بدیگران نداریم
وقف است نظر بروی منظور
در حشر که نوبت نشور است
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۹
ای به بالات راست کسوت ناز
دو جهان بر درت بعجز و نیاز
کوته است از حصار قلعه عشق
دست فتنه اگر چه گشت دراز
دل مسکین طپان از آن خم زلف
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۲
از ما کند دریغ چو جور و جفا هنوز
کی طبع اوست مایل مهر و وفا هنوز
صیاد روزگار که آفاق دیده است
این آهوان ندیده بچین و ختا هنوز
آهو زناف نافه دهد او زچین زلف
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۲
درد چون دادی طبیب از ناتوان خود بپرس
گر نمیپرسی ز درد از امتحان خود بپرس
ای گل نوخیز حال باغبان پیر را
از پی شکرانه نخل جوان خود بپرس
حالت شبها که در کویت به روز آوردهام
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۰
صد گل شکفت صبحدم از بوستان عشق
جز در درون لاله ندیدم نشان عشق
مرغان باغ گر همه دستانسرا شوند
از عندلیب گل شنود داستان عشق
سهراب وار بسمل بازوی رستمست
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۹
میرفت و هزار دل دنبال
سرپنجه ز خون مرد و زن آل
سمین ذقنش چو چاه بیژن
گیسوش کمند رستم زال
میرفت چو آهوان وحشی
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۹
گفتی ز فراق یار چونم
چون مردم دیده غرق خونم
بی ماه رخ تو کوکب از چشم
ریزد ز ستارگان فزونم
در ظلمت هجر راه گم شد
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۳
نغمات عجب زند تارم
که زهم برگسست او تارم
مطرب این پرده را بگردان زود
که برافتاد پرده از کارم
عود زلفم بس است و مجمر دل
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۵
همتی ساقیا که مخمورم
منتی نه به قلب رنجورم
درد سر دارم از فسردهدلان
آتشی زن زآب انگورم
پرده بردار زآتش سینا
[...]