مستی عشق به جز غمزهٔ چشمان تو نیست
زآنکه این نشئه به جز در خُم مستان تو نیست
تا که سیخ مژه را تافته بر آتش روی
نیست یک دل که بر این آتش بریان تو نیست
لعل شیرین تو ساید نمکم بر دل ریش
شور عشاق جز از طعم نمکدان تو نیست
جادوی چشم رسن باز چه شد از خم زلف
یوسفی نیست که در چاه زنخدان تو نیست
دردمندان تو را کار فتاده به طبیب
درد این قوم مگر قابل درمان تو نیست
باغبان سوی گلزار دگر رفت دلم
چونکه آن گلبن نوخیز به بستان تو نیست
باز کن حلقه فتراک و سر ما بگذار
زانکه گویم صنما لایق چوگان تو نیست
رخش نفس از سر میدان تعلق بجهان
عرصه کون و مکان درخور جولان تو نیست
حیرت اینجاست که زلفین تو چون دیده خلق
یکسر موی نمانده است که حیران تو نیست
آفتاب و مه و سیاره چو ما عریانند
بلکه یک ذره نمانده است که عریان تو نیست
گرچه هر بذله شیرین به هوای لب تست
همچو من طوطی اندر شکرستان تو نیست
همهجا قصه از آن زلف پریشان گفتم
تا نگویند که آشفته پریشان تو نیست
نام نامی تو عنوان کلام است مرا
گرچه هر خاتمه خارج عنوان تو نیست
طایف خیمه لیلی نبود جز مجنون
کعبه ما به جز از طوف بیابان تو نیست
ای شه مرکز وحدت علی عمرانی
که دوصد موسی عمران چو سلمان تو نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعر عاشقانهای است که در آن شاعر به توصیف عشق و زیبایی معشوقهاش میپردازد. شاعر میگوید که مستی و شوق عشق فقط در چشمان معشوقهاش نهفته است و هیچ چیز جز دلتنگی برای او وجود ندارد. او به زیباییها، ویژگیها و جاذبههای معشوق اشاره میکند و میگوید که حتی درد و رنج عاشقان ارتباطی تنگاتنگ با او دارد. شاعر از گلها و باغها یاد میکند و حضور معشوق را مهمتر از همه چیز میداند. در نهایت، به امکان یگانگی و وحدت اشاره کرده و او را مرکزی برای عشق و زندگی مینامد. این شعر تماماً در ستایش عشق، زیبایی و حضوری بینظیر از طرف معشوق است.
هوش مصنوعی: مستی و شادی ناشی از عشق فقط به خاطر نگاه زیبای توست، چون این حالت نشئه و سرخوشی فقط در دلهای عاشق تو وجود دارد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که سیخ مژه را بر آتش نگذاشتهای، هیچ دلی نیست که بر این آتش تو بسوزد.
هوش مصنوعی: عشق تو مانند یک لعل شیرین است که تلخی و رنج دلهای عاشقان را تسکین میدهد، و هیچ چیز جز طعم محبت تو نمیتواند آنها را راضی کند.
هوش مصنوعی: چشمهای زیبا و سحرآمیز همچون رشتهی قرآن است، اما در خم زلف تو، یوسف و زیباییاش وجود ندارد، بلکه زیبایی و دلربایی تو در خودت نهفته است.
هوش مصنوعی: دردمندان این مردم به کمک کسی نیاز دارند که بتواند دردهایشان را درمان کند، اما آیا تو توانایی درمان این دردها را نداری؟
هوش مصنوعی: باغبان به سمت باغی دیگر رفته است و دل من به خاطر اینکه آن گل زیبا و تازه دیگر در باغ تو نیست، غمگین و پژمرده است.
هوش مصنوعی: حلقهی فتراک را باز کن و سر من را در آن بگذار که میخواهم بگویم ای معشوق، کسی که لایق چوگان تو باشد، من نیستم.
هوش مصنوعی: چهره جان از دنیای وابستگی و تعلق، از میدان بیرون آمده است و جایگاه جهان و هستی برای جولان و فعالیت تو مناسب نیست.
هوش مصنوعی: تعجب اینجاست که موهای زیبات، مانند چشمان مردم، دیگر هیچ مویی نمانده که نتواند از زیبایی تو حیرت کند.
هوش مصنوعی: خورشید و ماه و سیارهها نیز همچون ما عریان و بیپردهاند، اما هیچ چیز وجود ندارد که از عریانی تو در امان مانده باشد.
هوش مصنوعی: هرچند که هر شوخی و لطیفهای به امید لبخند تو گفته میشود، اما مانند من طوطی در این دنیای شیرینی نیست.
هوش مصنوعی: من در هر جا درباره آن زلف نامنظم صحبت کردم تا کسی نگویید که این آشفتگی و پریشانی از خود تو نیست.
هوش مصنوعی: نام برجسته تو سرآغاز سخنان من است، هرچند که هر پایانی نمیتواند خارج از نام تو باشد.
هوش مصنوعی: هیچ کس جز مجنون در خیمه لیلی وجود ندارد؛ ما هم جز گذر از بیابان تو، هدفی نداریم.
هوش مصنوعی: ای پادشاهی که محور تمام اتحادها هستی، علی، به راستی که هیچکس به اندازه تو مانند موسی و سلمان در بنای زندگی و جامعه تأثیرگذار نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل نماندهست که گوی خم چوگان تو نیست
خصم را پای گریز از سر میدان تو نیست
تا سر زلف پریشان تو در جمع آمد
هیچ مجموع ندانم که پریشان تو نیست
در تو حیرانم و اوصاف معانی که تو راست
[...]
در سراپای شهید غم پنهان تو نیست
گل زخمی که نظرکرده مژگان تو نیست
جای آن است که بیتابی سیماب کند
یک نفس گر سر آیینه به دامان تو نیست
گریه ابر ندارد نمک اشک مرا
[...]
خضر را راه بسرچشمه حیوان تو نیست
اهرمن را خبر از مهر سلیمان تو نیست
تا کمان ابروی تو کرده بزه تیر کمان
سینه ای نیست که مجروح بپیکان تو نیست
تا خم زلف بگرد ذقنت حلقه زده
[...]
ای بشر چیست بغیر از تو که ان آن تو نیست
وان کدام آیت تکریم که در شان تو نیست
چه سرائیست که بر روی تو نگشوده درش
چه مقامیست که آن عرصه جولان تو نیست
از ثری تا بثریا و زمه تا ماهی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.