ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴
الا ایدل اگر خواهی تماشاگاه علوی را
بسان قدسیان بر شو ببام گنبد مینا
نظر بگشای تا بینی جهانی جان همه شادان
ولیکن این کسی بیند که دارد دیده بینا
درین بیدای بی پایان که شد عقل اندرو حیران
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲
شمع رخسار تو شیرین پسرا سوخت مرا
جرم ناکرده چو پروانه چرا سوخت مرا
دل خرید از لب شیرینت بجانی شکری
شاکرم گر چه درین بیع و شرا سوخت مرا
با تو گفتم ز تف عشق بنرمی سخنی
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲
اگر معشوق سیم اندام اهلست
کشیدن از رقیبان جور سهلست
نخواهم جز که با جانان گذارم
اگر یکساعتم از عمر مهلست
مرا این نکته ز اهل علم یاد است
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱
جبیب یار پاکدامن مطلع روز منست
دیدن رویش نشان بخت فیروز منست
فال فرخ از رخ و زلفش همی گیرم از آنک
این شب قدر من و آن روز نوروز منست
خط مخوان نقشی که بر سطح مهش بینی از آنک
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶
شکن زلف یار پر شکن است
ای بسا دل که زیر هر شکن است
تا دلم را شکست طره او
آهم از پای تا بسر شکن است
سبزه خط بگرد عارض او
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱
نه هر گیاه که در باغ رست شمشادست
نه هر درخت که پیر است سرو آزادست
نه هر که را لب چون شکرست شیرینست
نه هر که کوه تواند برید فرهادست
هزار فکر دقیقست فکر بکر اینجا
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰
زهی من وفای تو نا دیده هیچ
بغیر از جفای تو نشنیده هیچ
مرا دست هجرانت خاری نهاد
گل دلگشای تو ناچیده هیچ
ز مهرت تنم گشت همچون هلال
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰
با من و دلدار من جز بخت در مجلس مباد
مجلس ما را بغیر دخت رز مونس مباد
چشم من بادا و بس روشن بنور روی او
ور بود چشم دگر باری بجز نرگس مباد
مجلسی کز پرتو شمع رخش رخشان بود
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶
گر چشم من ایجان جهان روی تو بیند
هم صورت و هم معنی جان روی تو بیند
باد سحری چون گذرد بر ورق گل
هر صفحه که روشنتر از آن روی تو بیند
تو روی مپوش از من شیدا که نیم من
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹
مرا بمجلس انس تو بار چون نبود
دل شکسته من زیر بار چون نبود
چنین کز آتش دل شعله میرود بسرم
چو شمع دیده من اشکبار چون نبود
مرا که رفته بود آنچنان نگار از دست
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۸
دل به بند سر زلفین تو دادیم و شدیم
دجله بر عارض چون نیل گشادیم و شدیم
نشود حجره دل منزل کس جز تو از آنک
بر در از مهر تواش مهر نهادیم و شدیم
چون نبد زهره بوسیدن دستت ما را
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۳
نگارینا بهار آمد بیا تا جام می گیریم
طرب را طالع ثابت ز جرم طبع وی گیریم
قبای رندی و مستی کجا بر قد ما زیبد
اگر خشت سر خم را کم از دیهیم کی گیریم
ز دستت کی دهم ایجان چنان یاد آر هم آخر
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۵
تا تو ایدلبر چو ماه انوری آراسته
از رخت گشتست ملک دلبری آراسته
هم ز روی تو ید بیضا پدیدار آمده
هم ز چشمت کارگاه ساحری آراسته
آدمی را عیب نتوان کرد بر دیوانگی
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۶
آن غالیه گون نقش نگر بر گل سوری
بر ماه دو هفته رقم است از گل سوری
چشم بد حساد که بر کنده ز سر باد
افکند ز تو دورم و فریاد ز دوری
از ظلمت فرقت برهان ذره وشم ز آنک
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣
از برای دو چیز جوید و بس
مرد عاقل جهان پر فن را
یا از آن سر بلند گردد دوست
یا کند پایمال دشمن را
و آنکه میجوید و نمیداند
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴
ابن یمین اگر همه عالم بکام تست
باید کزان فرح نفزاید دل ترا
ور ملک کاینات ز دستت برون شود
هان تا غمش ز جان رباید دل ترا
چون هست و نیست نماند بیک قرار
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨
بیا ز ابن یمین ای دوست بشنو
مر این شایسته پند رایگان را
یکی و سی و پنج است آن کز آنها
نباید بود غافل مؤمنان را
ز ده عشری وز آن پس منزلی چند
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٨
شبی در تواریخ کردم نگاه
شعار بزرگان پیشینه را
درم را بدانگونه افشانده اند
که در پیش مرغان کسی چینه را
ولیکن بزرگان این عصر ما
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢۵
مرا فلک بمواعید میفریفت ولیک
از آن هزار یکی با رهی نکرد وفا
زمانه چند گهی در هوای بوک و مگر
غرور داده بامید ثم خیر مرا
چو زان غرور بجز رنج دل نشد حاصل
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣١
هر که در مال میکند ضنت
سعی در جمعش ار بود تنها
غلطست آنکه میکند نادان
ناپسند آید آن بر دانا
جمع تنها نه ضنتی باشد
[...]