ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢
آن شهنشاهی که از تأثیر جود عام او
هر چه باشد آرزوی دل بچنگ آید مرا
کسوت امید را در دستگاه او زدم
بر خم نیل فلک تا خود چه رنگ آید مرا
دی یکی میگفت تو زیعیت هست اندر حساب
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٩
عزلت و انزوا و تنهائی
برهانندت از هزار بلا
رسته از دام هر زبون گیری
زینچنین حالها بود عنقا
گوشه ئی و جریده ئی که در او
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢۶
مرا پیشه شعرست و در وقتها
اثرها پدید آید از پیشهها
چو تیغ زبان اندر آرم ز کام
کنم از هِژَبْران تهی بیشهها
ز تیغ زبان من آن کس که او
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴١
من ار چند باری بدل گفته ام
که چون هست کار جهان منقلب
جهان جهانرا بشادی گذار
مکن خویشتن را بغم مضطرب
ولیکن دل خسته هم روز غم
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۶
ای پسر در ضبط آنچت هست جهدی مینمای
تا زهر چ آن نیست اندوهی نباید خوردنت
لیکن ار ضبط از ره امساک خواهی کردنش
خون نام و ننگ تو زانپس بود در گردنت
بشنو از من تا نمایم در معاشت راه راست
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵٧
ایدل وفا امید مدار از مدار چرخ
کین هرزه گرد مالک ادوار خویش نیست
گر چون سپهر گرد جهان دورها کنی
یکدل به تیر می نتوان زد که ریش نیست
لطف ملک ز سگ صفتان آرزو مبر
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧۴
احرام بستم از پی عالیجناب شاه
کز کائنات قبله بگزیده منست
گفتم که خاک درگه او در کشم بچشم
کان توتیای روشنی دیده منست
نوشم شراب تربیت از جام لطف او
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧۵
آشنائی خلق درد سرست
معتکف باش تا ندانندت
گرد هر در مگرد بهر طمع
ورنه چون سگ ز در برانندت
گر شوی گوشه گیر چون ابرو
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٠
از مال مهتری نبود کسب فضل کن
کانکس که فاضلست بگیتی مسو دست
گر جهل با غناست همه عاران کس است
با فقر ساختیم که فخر محمدست
باز آمدم از آنچه هوا بود رهنماش
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٣
بزرگان عراقی را بگویید
که چاکر بس که اینجا بینوا زیست
از اینجا رجعتش سوی خراسان
درین ده روزه باشد غایتش بیست
گر اصحاب خراسانش بپرسند
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٠٨
حالت مال و علم اگر خواهی
تا بدانی که هر یکی چونست
مال دارد چو بدر روی به کاست
علم چون ماه نو در افزونست
رفع را بین که حق ادریس است
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١١١
دانی بزرگمهر حکیم جهان چه گفت
بشنو که بشنود سخن هر که عاقلست
گر مرگ در پی است املت ابلهی بود
ور حق بود قضا و قدر سعی باطلست
ور مکر سیرتست که در نفس آدمی است
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٣٣
صاحبا همت تو یکچندی
بمواعید شادمانم داشت
و آرزوی محال چون سایه
بر پی مهر تو دوانم داشت
وعده را چون ندیدم انجازی
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۴٠
فرزند خواجه در هنر از خواجه کمترست
گر چه بشکل و صورت و هیئت بسان اوست
منگر بدانکه این پدرست آن پسر و لیک
بس مغز کز بدی نرسد در بهای پوست
خاقانی بلند سخن خود مثال این
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۵٢
گر چو سندان بود ترا دندان
چون کهن شد ز دردمندانست
در جوانی مرا چو سندان بود
آنچه دندان و وزن دندانست
وین زمانم که نوبت پیری است
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۵٧
لاله را گفتم ای پری پیکر
صورتت خوب و سیرتت نیکوست
بازگو این سیه دلی از چیست
مگرت زحمتی رسید از دوست
گفت نی نی که زر ندارم زر
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۶۵
مرا بلبل طبع شیرین نفس
کز آواز او عقل مدهوش گشت
زبانی که وقت نوا میگشاد
فرو بست و یکسر از آن گوش گشت
که اندر خزان مشیب اوفتاد
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۶٧
منم ابن یمین ذاتی که او را
هزار و یک چو بشماری صفاتست
چه میگویم صفت گر باز خواهی
صفات حضرت من عین ذاتست
منم آن چشمه کزوی می تراود
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٧٧
وزیر شاه نشان ای یگانه دو جهان
توئی که ذات تو مقصود از سه مولودست
چهار ماه بود تا به پنجگانه حواس
ز شش جهه به دل خسته ام که موعودست
ز هفتمین درک انتطار برهانم
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٠٢
الهی مرا چون سرای سپنج
سرانجام باید بغیری سپرد
ازین منزلم اندک اندک مبر
که خوش مرد آنکو بیکبار مرد
نخواهم حیاتی که مر شخص را
[...]