گنجور

 
ابن یمین

احرام بستم از پی عالیجناب شاه

کز کائنات قبله بگزیده منست

گفتم که خاک درگه او در کشم بچشم

کان توتیای روشنی دیده منست

نوشم شراب تربیت از جام لطف او

کان اصل شادی دل غمدیده منست

دربان مرا ز مقصد امید باز داشت

این نیز هم ز طالع شوریده منست