گنجور

 
ابن یمین

دانی بزرگمهر حکیم جهان چه گفت

بشنو که بشنود سخن هر که عاقلست

گر مرگ در پی است املت ابلهی بود

ور حق بود قضا و قدر سعی باطلست

ور مکر سیرتست که در نفس آدمی است

کآنرا شناختن بیقین کار مشکلست

پس بودن ایمن از همه کس نفس خویشرا

کشتن بدست خویش چو زهر هلاهل ست

 
 
 
کمال‌الدین اسماعیل

این وضع بین که گویی لطف مشکّلست

یا شاخهای سدره بطوبی موصّلست

یا تخته بند باغچۀ عقل و دانش است

یا زیر تیشۀ عمل نوح مرسلست

یا در بر مصاف سپرهای دیلمست

[...]

ابن یمین

ساقی بیا که موسم نوشیدن ملست

هم راغ پر ز لاله و هم باغ پر گلست

منشین بخانه خیز که صحرا بخرمی

هر جا که میروی همه جای تبذلست

بگشای حلق بلبله تا قلقلی کند

[...]

سیف فرغانی

دل تنگم و ز عشق توام بار بر دلست

وز دست تو بسی چو مرا پای در گلست

شیرین تری ز لیلی و در کوی تو بسی

فرهاد جان سپرده و مجنون بی دلست

گر چه ز دوستی تو دیوانه گشته ام

[...]

بابافغانی

ما را نه میل باغ و نه پروای بلبلست

فریاد ما ز جلوه ی آن روی چون گلست

گویا ندارد از قدو زلف تو آگهی

مرغ چمن که شیفته ی سرو و سنبلست

گر دست فتنه سلسله ی هستیم گسست

[...]

کلیم

شیب و شباب راه عدم را مراحلست

عمر تو راه دور و درازش دو منزلست

وارسته را ز جذبه دهد امتیاز قرب

کی کهربا رباید کاهی که در گلست

چشمت هنوز حلقه تعلیم ساحریست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه