... دانای باطنی تو وبینای ظاهری

از راه لطف پرده کس را نمی دری

زان رو که بر عیوب خلایق تو ساتری ...

... علی است مطلع انوار پاک هشت و چهار

علی است رهرو راه محمد مختار

علی است نقطه زیرن باء بسم الله ...

... کمیت خامه شود لنگ اولین منزل

که راه مدح تو را نیست حد و پایانش

هر آنکه دست تولا به دامن تو زند ...

... رفتند دل شکسته عیالش به سوی شام

در راه شام دختر زارش سکینه نام

از فرقت برادر و عم و پدر مدام ...

... هر که هستم ز دوستان توام

غیر راهت رهی نمی پویم

این سخن را مدام می گویم ...

... داغ حسرت تمام را بر دل

راه پیموده تا چهل منزل

سر او را یزید شوم دغا ...

... تو آن کسی که رسول خدا به حکم خدای

ز راه لطف شفقت نهاده نام حسن

تویی که کرده رسول ات به دوش خویش سوار ...

... شکست عهد و ز پیمان خود گسست رسن

دریغ و درد که آخر ز راه مکر و فریب

فغان آه که با صد هزار حیله و فن ...

... عاشقی نیست کار بوالهوسان

که ره عشق راه پر خطر است

عاشقان را شروط بسیار است ...

... یا چو زن در خانه ات بنشین و در را کن فراز

عشق را بحری ست در راه بس مواج و ژرف

عشق را راهی ست هول انگیز و بس دور و دراز

یا منه پا بی مهابا در طریق عاشقی ...

... خطاکاری ست بگذر از خطایش

به جز راه درت راهی ندارد

به هر راهی تو هستی رهنمایش

ز ارض هند او را دهد نجاتی ...

... چون تو خواهی زین جهان بیرون شدند

مرده گان گویند همراهت سخن

اینک ای یاران به تابوتم نهید ...

... یا علی ای مظهر لطف خدا

ای چراغ روشن راه هدی

از مدینه آمدی ای بوتراب ...

... از مدینه ای شه ملک حجاز

تا مداین هست پس راهی دراز

بهر غسل نعش سلمان آمدی ...

... به گوش مردم کوفه چون این ندا آمد

تمام جانب مسجد شدند راه سپر

سحاب اشک فشاندند ز ابر دیده خود ...

... سوزد دلش به حال پریشان فاطمه

ترکی ز راه صدق و صفا و ادب زده است

دست ولا به دامن احسان فاطمه ...

... ولی قبول نشد نزد او ابای رضا

ز راه خدعه و نیرنگ حاکم جبار

به جای تخت به تابوت داد جای رضا ...

... رفتش از کف اختیار و طاقتش آمد به طاق

از جفا سنگین دلان بستن بروی راه آب

با وجود آنکه بودی مادر او را صداق ...

... گفت ای مادر نیک اختر و غم پرور من

بنشین لحظه ای از راه وفا در بر من

دمی از مهر بنه بر سر زانو سر من ...

... پدرت آمده ای جان پسر خیز ز جا

دیده بگشا به رخم لحظه ای از راه وفا

با من ای جان پدر لب به تکلم بگشا ...

... یک فرقه از یمینش و یک فرقه از یسار

با تیغ و تیر و خنجر ز راه کین

آن ظالمان زدند به وی زخم بی شمار ...

... کعبه عشق است باید حج روحانی نمود

خیز تا خود را به راه دوست قربانی کنیم

تا به کی باید در این عالم گران جانی نمود ...

... برای جگر گوشه مصطفی

که جان کرد در راه امت فدا

ز امت چنین جور بیحد کشید ...

... می دویدم هر طرف اسیمه سر

شد دلیل راه من عشق از وفا

برد یکسر تا به دشت کربلا ...

... از فراقت دیده گریان ساختی

بود امیدم که اندر راه شام

همزبان باشی تو با من صبح و شام ...