دید شاه شهدا چون بدن اکبر را
لعل سان دید زخون، آن تن چون گوهر را
در بغل تنگ کشید آن بدن اطهر را
بوسه زد ماه رخ اکبر سیمین بر را
گفت ای مهر جبین، نور دو چشم تر من!
ای به خون خفته! علی اکبر مه پیکر من!
تیغ بیداد که بشکافته از هم سر تو
سرخ از خون سرت کرده رخ انور تو
پاره پاره که نموده است ز کین، پیکر تو
داغ مرگت که نهاده به دل مادر تو
تیشهٔ ظلم که سرو قدت افکنده ز پا
لاله سان پیکر تو گشته ز خون سرخ چرا؟
ای به پیش ادبت گشته خجل شرم و حیا!
پدرت آمده ای جان پسر خیز ز جا
دیده بگشا به رخم لحظه ای از راه وفا
با من ای جان پدر! لب به تکلم بگشا
پدر پیر تو از روی تو شرمنده بود
تو مپندار که بعد از تو دگر زنده بود
مرگ پیش از تو مرا کاش که دریافته بود
پنجهٔ عمر مرا دست اجل یافته بود
آفتاب از پس مرگم به بدن تافته بود
تیغ بیداد خسان فرق تو نشکافته بود
زندگی بعد تو بسیار به من دشوار است
بی تو یک لحظه حیاتم به جهان بسیار است
زخم های بدنت گرچه ز حد افزون است
مادر پیر تو لیلا ز غمت مجنون است
عمه ات زینب کبری ز غمت محزون است
خواهر زار تو از غصه دلش پر خون است
مادر و عمه و خواهر ز غمت بی تابند
هر سه از زلف تو پرپیچ تر و پرتابند
خیز از جای خود ای بلبل شیرین سخنم!
شاخهٔ نسترن و اکبر گل پیرهنم
به حرم پای نه ای کشته گلگون کفنم
تا که از سوزن مژگان، به سرت بخیه زنم
آه و افسوس ندیدم به جهان، شادی تو
خفت در برکهٔ خون قامت شمشادی تو
حیف زود از برم ای سرو روان رفتی تو!
با لب تشنه از این دار جهان رفتی تو
من شدم پیر و دریغا که جوان رفتی تو
چشم بستی ز جهان،سوی جنان رفتی تو
نه همین «ترکی» افسرده از این غم سوزد
کاین شراری ست که خشک و تر عالم سوزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاه شهدا (امام حسین) در سوگ فرزندش علی اکبر به مرثیهخوانی میپردازد. او با قلبی دردناک و اشکریزان، تن پارهپاره و خونین اکبر را میبیند و توصیف میکند که چطور مرگ او داغ عظیمی بر دل مادرش (لیلا) و دیگر نزدیکانش گذاشته است. امام حسین با اندوه به اثرات ظلم و ستم بر پسرش اشاره میکند و به خاطر فقدان او، زندگی را سخت و دردناک میداند. او همچنین از زخمها و رنجهایی که خانوادهاش بخاطر علی اکبر متحمل شدهاند، یاد میکند و در نهایت ناامیدی و غم خود را ابراز میکند که چرا زود از دنیا رفته و نتوانسته شادیهای او را ببیند.
هوش مصنوعی: وقتی شاه شهدا بدن اکبر را دید، آن را همچون لعل که در خون غوطهور است، مشاهده کرد و آن جسم را همانند یک گوهر ارزشمند احساس کرد.
هوش مصنوعی: در آغوشش به آرامی آن بدن پاک را گرفت و به چهره زیبا و درخشانش بوسه زد.
هوش مصنوعی: ای ماه تابان، روشنی چشمانم! ای دوست من که در خون خوابیدهای! تو فرزندم علی اکبر هستی که چهرهات چون ماه میدرخشد!
هوش مصنوعی: تیغ ظلم و ستم که از هم شکافتی، سر تو را به رنگ خون کرده و چهرهی پاکت را تحت تأثیر قرار داده است.
هوش مصنوعی: پیکر تو که به خاطر کینه پاره پاره شده، داغ مرگت را بر دل مادر گذاشته است.
هوش مصنوعی: تیشهٔ ظلم که بر قامت بلند تو اثر گذاشته و زیباییات را مانند لالههای خونین به آتش کشیده، چرا اینگونه شده است؟
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر ادب و نزاکت شرمندهای! پدرت آمده، ای جانم، از جایت بلند شو.
هوش مصنوعی: چشمانت را به من باز کن و یک لحظه با من وفادار باش، ای جان پدر! زبانت را به سخن باز کن.
هوش مصنوعی: پدر سالخوردهات به خاطر تو احساس شرمندگی میکرد. این را نپندار که پس از تو دیگر زندگی ادامه داشت.
هوش مصنوعی: ای کاش پیش از تو میمردم، زیرا در آن صورت پی میبردم که زمان عمر من در دست سرنوشت بوده است.
هوش مصنوعی: خورشید پس از مرگ من بر تن متنعکس شده بود، اما ظلم و ستم کسانی نتوانسته بود میان تو را بشکافد.
هوش مصنوعی: زندگی بدون تو برایم بسیار سخت و طاقتفرساست؛ حتی یک لحظه زندگی بدون تو برایم در این دنیا بیمعنا و کافی نیست.
هوش مصنوعی: زخم و دردهای بدنت هرچقدر که زیاد باشد، مادر پیری که داری، به خاطر اندوه تو، همچون مجنون شده است.
هوش مصنوعی: عمهات زینب کبری به خاطر غم تو بسیار ناراحت و غمگین است و خواهر تو نیز به خاطر درد و غصهای که دارد، دلش پر از غم و اندوه است.
هوش مصنوعی: مادر، عمه و خواهر به خاطر غم تو بیتاب و ناراحت هستند. آنها بیشتر از زلفهای تو پیچیده و آشفته شدهاند.
هوش مصنوعی: بپا خیز ای بلبل خوش صحبت! بر روی شاخه نسترن و گل اکبر، پیراهن من قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: به بارگاه مقدس برو و خود را مانند کشتهای با کفن قرمز به نمایش بگذار تا بتوانم با نازکی اشک چشمانت، دلم را ترمیم کنم.
هوش مصنوعی: چقدر تأسفآور است که در این دنیا، شادی تو را ندیدم، در حالی که جسم تو در برکهای از خون مانند شمشادی خوابیده است.
هوش مصنوعی: حیف که خیلی زود از پیش من رفتی ای سرو زیبا! تو با دلی پر از تشنگی از این دنیای فانی رفتی.
هوش مصنوعی: من پیر شدم و افسوس که تو در جوانی از دنیا رفتی و به سوی بهشت رفتی.
هوش مصنوعی: نه تنها این ترکی (درد و غم) که افسرده است، از این ناراحتی میسوزد، بلکه این شعلهای است که همه چیز، چه خشک و چه تر، را در جهان میسوزاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.