... قطره ایم و در وجود خویش دریای خودیم

گردش ما را فضایی غیر ما در کار نیست

ما که خود صحرانورد خویش و صحرای خودیم ...

... ز بس گداخته ام شخص استخوان شده ام

ز جور گردش این بد نهاد چون مرمر

توجهی ز سگان در تو می خواهم ...

... وزین یک پرده برتر شو ز حسن نفس کلی دان

که گردش بر فلک یابی و نور از اختران بینی

جمال عقل کلی بر تو ظاهر می تواند شد ...

... گرم سیری که چو گردن به عنان باز نهد

آنچه بر خاطر گردش نرسد باد صباست

شوخ چشمی که ز آسیب تنک چشمی او ...

... که آرزو نشود دیده را دگر دیدار

فلک ز گردش خود باز استد ار شاید

کنون که کرد جدایی میانه من و یار ...

... که هیچ گونه ندارد به راستی سروکار

به گردش فلک امید استقامت نیست

جز اعوجاج نیاید ز طینت پرگار ...

... به پاکدامنی آب گوهر عصمت

که پای شبهه به گردش نکرده است گذار

به فیض یازده گلبن که این دو گلبن را ...

... عرصه صحنش به حسن به ز بهار و چمن

جلوه گردش ز فیض به ز شمال و صبا

بر در او گر نهد چهره زرد آفتاب ...

... غبار درش جلوه موج عنبر

چه نورست خاک درش را که گردش

چو پیرایه صبح باشد منور ...

... ثانی رتبه تو رتبه عقل اول

در قدم گردش افلاک خرد چون تو ندید

خواه از ارباب ملل خواه از اصحاب دول ...

... هر دمم دریای زهری در گلو سر می دهد

جنبش این آسمان و گردش این روزگار

من بآن شیرینی اش در کام جان در می کشم ...

... چرخ پیکر مهرمنظر ماهرو دریاخروش

آسمان جنبش ستاره گردش آتش اضطراب

آب را ماند که از آتش نمی یابد نهیب ...

... من که داده آب و تاب گوهر من بی گزاف

گردش این آسمان و تابش این آفتاب

من که تا بسته است بر من آب رحمت ز آسمان ...

... زمین است در جنبش تر دماغی

سپهرست در گردش کامرانی

چه عطرست جیب فلک را که دارد ...

... تو همچنان به جفا ایستاده عهد شکن

مرا چو گردش چشم تو حال گردانست

چرا کنم گله از گردش سپهر کهن

ملامتم ز غم از حد گذشت و می ترسم ...

... تو کز همواری افگندی به پای کوه صحرا را

نگردیدیم نرم از آسیای گردش گردون

به پای گردش چشمی بیفگن دانه ما را

در آن دم کاید از ذکر تو در شورش عجب نبود ...

... مکن زنجیر هر دیوانه یی آن زلف پرچین را

چه همچشمی نماید جام می با گردش چشمی

که کیفیت دهد امروز یادش بزم دوشین را ...

... واشد سر و سامان هوسها ز سر ما

در تن حرکت نیست بجز گردش رنگم

دیگر سفر هند حنا شد سفر ما ...

عشق معشوقیست کوی او دل تنگ من است

زینت الوان او از گردش رنگ من است

شیشه گردم باده و آیینه باشم عکس دوست ...

... انفعال جرم باشد توبه در پیش کریم

گردش رنگی تواند کار استغفار کرد

در ره گفتار شد گنج روان عمر صرف ...

... گویا ز چشمه سار رخت آب میخورد

باشد برای روزی ما گردش فلک

این چرخ بهر رشته ما تاب میخورد ...