الهی نفرت از ما ده، بنوعی اهل دنیا را
که ره ندهد کسی در دل غبار کینه ما را
عطا کن مشرب افتادگی، پیش درشتانم
تو کز همواری افگندی به پای کوه صحرا را
نگردیدیم نرم از آسیای گردش گردون
به پای گردش چشمی بیفگن دانه ما را
در آن دم کاید از ذکر تو در شورش عجب نبود
زبان موج اگر افتد برون از کام، دریا را
مگر در وسعتآباد خیالت سر کند ورنه
نگنجد شور مجنون تو در آغوش صحرا را
شود شاید می فکر ترا مینا دل واعظ
به دست آتش شوقی بده این سنگ خارا را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در مورد نفرت از دنیازدگان و درخواست تواضع و افتادگی از خداوند است. شاعر به دنبال پرهیز از کینهتوزی و خودخواهی است و میخواهد که خداوند او را در راه راست هدایت کند. او میگوید که در برابر سختیها و دورانی که میگذرد، هنوز تسلیم نشده و به ذکر الهی مشغول است. همچنین، شاعر به عشقی آتشین اشاره میکند که تنها در دل افراد خاصی میتواند جایی پیدا کند و بیان میکند که شور و اشتیاق واقعی ناشی از عشق الهی نمیتواند در محیطهای معمولی و راحتیها گنجانده شود. در نهایت، شاعر از خداوند میخواهد که در این مسیر دشوار او را یاری کند.
هوش مصنوعی: خداوندا، از ما بیزاری و دوری بده، به گونهای که کسی نتواند در دلش جای کینه و دشمنی ما را نگه دارد.
هوش مصنوعی: به من تواضع و فروتنی عطا کن، زیرا این برتریها و بزرگمنشیها مرا به زمین زده است.
هوش مصنوعی: ما به آرامی از چرخش دنیای فانی دور نشدیم، زیرا فقط به چشمی که دانه ما را به زمین میافکند توجه کردیم.
هوش مصنوعی: در آن لحظه که نام تو را بر زبان میآورم، هیچ تعجبی نیست که موج زبانم از کامم خارج شود و به دریا بپیوندد.
هوش مصنوعی: تنها زمانی که خیال تو در فضایی وسیع و آباد قرار بگیرد، میتواند شوری را که مجنون تو به وجود میآورد در آغوش طبیعت جا بدهد. وگرنه این شور و هیجان در دل صحرا نمیتواند جای بگیرد.
هوش مصنوعی: شاید در آینده، میخواهم فکر تو را در دل مینا در اختیار واعظ قرار دهم. به او بگو که این سنگ سخت را به آتش شوق بسوزاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زر افشانید بر پیلان جرسهای مدارا را
برآرید آن فریدون فر درفش چرخ بالا را
زمین از سنبل و سوسن شده پر عنبر سارا
ز گلنار و گل و خیری شده یاقوت گون خارا
زهی از امر و نهی تو نظامی دین دنیا را
خهی ! از حل و عقد تو قوامی مجد علیا را
ثبات هضم تو داده سکون میدان عغبر را
نظام تو کرده روان ایوان خضرا را
کف تو شاه راهی در سخا بسیار و اندک را
[...]
ایا نور رخ موسی مکن اعمی صفورا را
چنین عشقی نهادستی به نورش چشم بینا را
منم ای برق رام تو برای صید و دام تو
گهی بر رکن بام تو گهی بگرفته صحرا را
چه داند دام بیچاره فریب مرغ آواره
[...]
ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ما را
علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد
مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را
گرت پروای غمگینان نخواهد بود و مسکینان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.