ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١۵٧ - وله ایضاً در مدح نظام الدین یحیی
... در رزم و بزم کشور آفاق و ملک ری
چون همتش بعالم علوی سفر کند
آرد بزیر پای ز رفعت سر جدی ...
ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶
... اگر چه در تک و پویم شکست پای طلب
سفر ز کوی تو ابن یمین چگونه کند
که باشد از رخ و زلف تو ماه در عقرب
ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹
... تا تو رفتی رمقی در تن من داشت مقام
او هم اندر عقبت بار سفر بست برفت
گفتم از عشق تو بی خویشتنم گفت بلی ...
ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳
... ز آن سرو ماه طلعت و آنماه سرو قامت
گفتم کنم ز کویت عزم سفر ولیکن
چون دیدمت نکردم جز نیت اقامت ...
ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸
... جواب داد که با من کجات در گیرد
باختیار سفر از جناب حضرت او
کسی کند که دل از جان خویش بر گیرد ...
ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶
... اختر سر گشته میل استقامت می کند
از دلم بار سفر بر بست صبر بی ثبات
چون همی بنید که غم در وی اقامت می کند ...
ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸
... در یاب کنون ابن یمین را که به ناگاه
پرسی که کجا رفت بگویند سفر کرد
ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷
صبحدم باد صبا آمد و آورد خبر
که بصد ناز رسد آن مه تابان ز سفر
چون صبا مژده رسانید که دلدار رسید ...
ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۴
... گفتم که حاصلم ز تو جانیست بر لبی
تا در سفر چه ها کشد ابن یمین چو دید
روز وداع ماه تو در قلب عقربی
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٩۶
... دل چرا داری چنین از صدمت گردون جریح
سوی درگاهش سفر کن کز سفر شد آنچنان
طارم پیروزه گردون وطنگاه مسیح ...
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٠۵
ای دل ار چند در سفر خطرست
کس سفر بیخطر کجا یابد
آنچه اندر سفر بدست آید
مرد آن در حضر کجا یابد ...
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴١٠
چونکه سفر جزم کرد خسرو جمشید فر
باد نگهبان خدا در سفرش از خطر
تاج ملوک جهان شاه بسیط زمین ...
... کامروا خسروا زود بود آنکه باز
بیندت ابن یمین آمده شاد از سفر
واو ز پی تهنیت هر نفسی ابر وار ...
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٢۴
... در مسکن خویش ار نه بکامست معاشت
بار سفر آنجا که دلت خواست فرو گیر
ز آنکس که دل غمزده ات شاد نگردد ...
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٢٨
زمستان و پیری و بیحاصلی
بدینصورت ار کرد باید سفر
ببینم بچشم آنچه گوشم شنید
که باشد سفر قطعه یی از سقر
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۴۵
... ضعیفی ناتوانی مرد کی پیر
سفر کردن نه کار اوست چون او
گرفت اکنون بسان کودکان شیر
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵٧٨
این منم باز که در باغ بهشت افتادم
وز سفر کان بحقیقت سقرست آزادم
این بخوابست که میبینم اگر بیداری ...
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶١٧
... که ازین هر دوان کدام کنیم
در سفر آریم عمر بسر
یا به بنگاه خود مقام کنیم ...
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٣۵
... زانکه در غربت اگر شخص بمیرد به از آن
کز سفر با وطن خویش رود دشمن کام
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٧۵
... مسیح وار بخر بر نشستنم آیین
پیاده نیز نیارم که در سفر باشم
بهر کجا که روی همچو بخت با تو قرین ...
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٧٨
سفر نیکست بهر آنکه هر روز
چه خوش باشد بنو جایی رسیدن ...