بر ماه و سرو آید هر لحظه صد قیامت
ز آن سرو ماه طلعت و آنماه سرو قامت
گفتم کنم ز کویت عزم سفر ولیکن
چون دیدمت نکردم جز نیت اقامت
در ماجرای عشقت جان در میانه دل
دل نیست نو ارادت کاندیشد از غرامت
ور ترسی از ملامت از عاشقی حذر کن
زیرا که راست ناید این کار بی ملامت
دل بر جفات کردم خوش ز آنکه چون منی را
از چون توئی تمامست این لطف و این کرامت
از منزل سلامت آنلحظه رخت بر بست
مسکین دلم چو بشنید از زیر لب سلامت
تعییر میکنندم در عشق و می ندانند
کابن یمین ندارد بر عاشقی ندامت
گر مست عشق گردد آنکو امام شهرست
دانم که ننگش آید از منصب امامت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیباییهای معشوقه است. شاعر از یک سو به زیباییهای صورت و قامت معشوقه اشاره میکند و از سوی دیگر، درگیریهای درونی خود را در مورد عشق بیان میکند. او ابتدا تصمیم دارد که برای سفر از معشوقه دور شود، اما وقتی او را میبیند، فقط به ماندن فکر میکند. شاعر درد و غم ناشی از عشق را میپذیرد و میداند که عشق بدون رنج و ملامت ممکن نیست. او از عشق خود به معشوقه میگوید و اینکه چگونه وجود او تمام جذابیت و لطف را در زندگیاش به ارمغان آورده است. در نهایت، او به مساله مقام و مسئولیتهای اجتماعی اشاره میکند و میگوید که عشق او به معشوقه برتری دارد بر هرگونه مقام و عنوان.
هوش مصنوعی: هر لحظه زیباییهای آن سرو و ماه به حدی است که گویی قیامت به پا شده است. این تن آراسته و صورت دلربا، باعث جلب توجه همگان میشود.
هوش مصنوعی: به محض اینکه تصمیم گرفتم از کوی تو سفر کنم، وقتی که تو را دیدم، دیگر از سفر کردن منصرف شدم و فقط به ماندن در کنارت فکر کردم.
هوش مصنوعی: در داستان عشق تو، جان من در دل است، اما دل هیچ نیست. تنها عشق و ارادت توست که از درد و رنج به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: اگر از سرزنش میترسی، از عشق دوری کن؛ زیرا عاشقی بدون سرزنش ممکن نیست.
هوش مصنوعی: دل را به درد و رنج عادت دادهام، زیرا خوشحالم از اینکه کسی مثل من در برابر بزرگی چون تو قرار گرفته است. این خود نشانهای از لطف و کرامت توست.
هوش مصنوعی: زمانی که آن مسافر به سلامتی از خانهاش خارج شد، دل بینوا و بیمار من با شنیدن خبر سلامتیاش از زیر لب، حس کرد که حالش بهتر شده است.
هوش مصنوعی: در عشق، دیگران بر من عیب میگیرند و نمیدانند که دست راست من، نشانی از پشیمانی در عاشقی ندارد.
هوش مصنوعی: اگر کسی که امام شهر است به عشق مست شود، میدانم که او از مقام و منصب خود شرمنده میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفتا کیی توبا ماگفتم کمین غلامت
گفتا مگر تومستی گفتم بلی زجامت
گفتا چه پیشه داری گفتم که عشقبازی
گفتا که حالتت چیست گفتم غم و ملامت
گفتا که چیست حالت گفتم که حال شاکر
[...]
گفتا که کیست بر در گفتم کمین غلامت
گفتا چه کار داری گفتم مها سلامت
گفتا که چند رانی گفتم که تا بخوانی
گفتا که چند جوشی گفتم که تا قیامت
دعوی عشق کردم سوگندها بخوردم
[...]
هر عاشقی که ترسد از طعنه و ملامت
دعوی عشق بازی بر وی بود غرامت
قد قامت مؤذن در گوش در نگنجد
آن را که شد ز خوبان مشمول قد و قامت
ساقی، بده شرابی زین توبه ریایی
[...]
ماهی که خاست در شهر از رفتنش قیامت
شکر خدا که آمد باز از سفر سلامت
من شاه تخت عشقم تاج شرف به فرقم
سنگی که بر سر من می آید از ملامت
عشقم ندیم جان شد بی عشق اگر ز جانم
[...]
خالی نیند خوبان در دهر از ملامت
دارد خدای او را ای سیدا سلامت
مانند سرو هر جا افراختست قامت
صایب ندیده خود را تا دامن قیامت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.