گنجور

 
ابن یمین

هر کس که بکام از سر کوی تو گذر کرد

از ساده دلی روی ز جنت بسقر کرد

و آنکو بکمان گوشه ابروی تو دل داد

بر رهگذر تیر بلا سینه سپر کرد

گفتم که ز دست غم تو جان نبرد دل

آنروز که چشمم بجمال تو نظر کرد

هر فتنه که چشم خوشت افکند در آفاق

شد روشنم از روی تو کان دور قمر کرد

گل از رخ زیبای تو میداد نشانی

زین مژده صبا در دهنش خرده زر کرد

باد از شکن زلف تو بوئی بختا برد

آهو ز حسد نافه پر از خون جگر کرد

در یاب کنون ابن یمین را که به ناگاه

پرسی که کجا رفت بگویند سفر کرد

 
 
 
مسعود سعد سلمان

هجران تو بر جان من از رنج حشر کرد

خون جگرم باز ز دو دیده بدر کرد

از دیده برون رفت و ز رخسار گذر کرد

گفتم که مگر به کند این کار بتر کرد

ابن یمین

انصاف فلک بین که درینمدت اندک

چه شور برانگیخت ز بیداد و چه شر کرد

اسباب مرا داد بتاراج و پس آنگه

سد رمق قوت حواله بجگر کرد

گردون چه بود چیست ستاره چه بود چرخ

[...]

سیف فرغانی

بر صفحه رخسار تو آنکس که نظر کرد

خط تو چو اعراب دلش زیر و زبر کرد

آنرا که دمی دیده دل گشت گشاده

چشم از همه در بست و بروی تو نظر کرد

ما را کمر تو ز میان تو نشان داد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سیف فرغانی
خیالی بخارایی

گر تیغ زند یار نخواهیم حذر کرد

کز دوست به تیغی نتوان قطع نظر کرد

هر تیر بلایی که رسید از طرف یار

جان پیش ستاد و همه را سینه سپر کرد

گر یارِ مرا باز هوای دگری نیست

[...]

واعظ قزوینی

زآن دیده خود سنگ، پر از اشک شرر کرد

کاین آتش محنت به دل سنگ اثر کرد

درکان نه عقیق است، که از غصه یمن را

بی آبی آن تشنه لبان، خون به جگر کرد

تا صورت این واقعه را دید، ندانم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه