گنجور

 
۱۲۹۲۱

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴

 

... آری نشود گر سر من خاک ره دوست

بر دوش کشم بهر چه این بار گرانرا

بین پایه نازش چه بلند است که بر خاک ...

صغیر اصفهانی
 
۱۲۹۲۲

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶

 

... پای لنگ و راه دور و تن ضعیف وتوشه کم

اینقدر بار گناه خود گران کردن چرا

مرکب نفس اردهی جولان لگدکوبت کند ...

صغیر اصفهانی
 
۱۲۹۲۳

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

آنکه مانند تواش یار دل آزاری هست

چون منش دیده خون بار و دل زاری هست

نازم آن چشم فریبنده بیمار تو را ...

صغیر اصفهانی
 
۱۲۹۲۴

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

... زان دل ما در جهان جز عاشقی کاری نداشت

بار محنت بردن آسانتر ز بار منت است

شادمان آنکو بغم خو کرد و غمخواری نداشت ...

صغیر اصفهانی
 
۱۲۹۲۵

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

آنکه مانند تواش یار دل آزاری هست

چون منش دیده خون بار و دل زاری هست

نازم آن چشم فریبنده بیمار تو را ...

صغیر اصفهانی
 
۱۲۹۲۶

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

... زان دل ما در جهان جز عاشقی کاری نداشت

بار محنت بردن آسانتر ز بار منت است

شادمان آنکو بغم خو کرد و غمخواری نداشت ...

صغیر اصفهانی
 
۱۲۹۲۷

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲

 

... گشتم چنین مگر که شوم پایمال دوست

از بار غم بود الف قامتم چو دال

در آرزوی قامت با اعتدال دوست ...

صغیر اصفهانی
 
۱۲۹۲۸

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹

 

... که چو من بسته آنزلف شکن در شکن است

بار افکند به زلفش دلم از بهر غریب

هرکجا شب بسر دست درآید وطن است ...

صغیر اصفهانی
 
۱۲۹۲۹

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷

 

... دوستی خود ثمر نخل وجود من و تست

سوختن در خور نخل است اگر بی بار است

اثر دوستی و مهر و محبت باشد ...

صغیر اصفهانی
 
۱۲۹۳۰

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹

 

... عجب مدار که این خانه امید من است

گذاری از چه که پشتت ز بار غم شکند

بنوش باده دمادم که باده غم شکن است ...

صغیر اصفهانی
 
۱۲۹۳۱

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲

 

... شاد از آنیم که این میرود آن میآید

دوش جان کن سبک از بار ریا ای زاهد

گرچه این نکته بطبع تو گران میآید ...

صغیر اصفهانی
 
۱۲۹۳۲

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸

 

هزار بار به خون جگر طهارت کرد

که تا جمال تو را چشم من زیارت کرد ...

صغیر اصفهانی
 
۱۲۹۳۳

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۱

 

... باخبر شو که فلک با تو چو فرهاد کند

خم نگردد قدش از بار ملامت چون تاک

راستی پیشه خود هر که چو شمشاد کند ...

صغیر اصفهانی
 
۱۲۹۳۴

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۵

 

... سر شود فاش زمانی که ز لب می گذرد

ای که اندر در تعبی بار دل خویش مکن

رشک آن کس که جهانش به طرب می گذرد ...

صغیر اصفهانی
 
۱۲۹۳۵

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۶

 

... دل عنانم از مسلمانی بترسایی کشد

بار عشقی را که من در ناتوانی میکشم

کی تواند آسمان با آن توانایی کشد ...

... عاشقی نازم که بعد از مرک مجنون نام او

تا قیامت بهر لیلی بار رسوایی کشد

خاک بوسد پای یار و خلق عالم خاک را ...

صغیر اصفهانی
 
۱۲۹۳۶

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۷

 

... ترا که تاب بلا نیست دم ز عشق مزن

حریف بار غم عشق برد بارانند

که گفت نیست دل بیغم اندر این عالم ...

صغیر اصفهانی
 
۱۲۹۳۷

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۵

 

... غمین مشو ز فتادن براه عشق که سالک

هزار بار در این رهگذار افتد و خیزد

برای بوسه یکجای پای ناقه لیلی ...

صغیر اصفهانی
 
۱۲۹۳۸

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۶

 

دوشین بگوش دلم آمد ز مرغ سحر

کای خفته خیز ز جا بر بند بار سفر

رفتند همسفران زیشان تو مانده قفا ...

صغیر اصفهانی
 
۱۲۹۳۹

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۷

 

... آمدی کشتی و افکندی و رفتی آخر

بر سر کشته خود کن گذری بار دگر

بعد دیدار توام دیده مبیناد جهان ...

... ز آه من سوخت جهانی و ندانم چه شود

اگر از سینه کشم آه شرر بار دگر

بلبل گلشن عشقم من وزین باغ صغیر ...

صغیر اصفهانی
 
۱۲۹۴۰

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۱

 

... ساقی گواه ماست که چون باده میکشیم

خمخانه سپهر بیک بار میزنیم

حاجی به صد ام ید در کعبه می زند ...

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۶۴۵
۶۴۶
۶۴۷
۶۴۸
۶۴۹
۶۵۵