روزی ار غم برود نیست مرا یار دگر
در کجا جویم از اینگونه وفادار دگر
هر کسی را بجهان مونس و غمخواری هست
غیر غم نیست مرا مونس و غمخوار دگر
سوزنی هم به ره عشق ندارم با خویش
خار از پای درآرم به سر خار دگر
ماه من با همه بی مهری و دلسردی تو
نبود گرم چو بازار تو بازار دگر
آمدی کشتی و افکندی و رفتی آخر
بر سر کشتهٔ خود کن گذری بار دگر
بعد دیدار توام دیده مبیناد جهان
گر کنم دیدهٔ دل باز به دیدار دگر
گر تو را هست چو من عاشق دلداده بسی
بخدا نیست مرا غیر تو دلدار دگر
ز آه من سوخت جهانی و ندانم چه شود
اگر از سینه کشم آه شرر بار دگر
بلبل گلشن عشقم من وزین باغ صغیر
نتوانم که کنم روی به گلزار دگر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از احساس عمیق دلتنگی و عشق سخن میگوید. شاعر بیان میکند که در غم دوری یار، هیچ یار و همراهی دیگر برایش نیست و تنها مونس او فقط غم است. بر خلاف دیگران که در زندگی مونس و همدمی دارند، او فقط در اندوه به سر میبرد. او همچنین به سختیهای عشق اشاره میکند و میگوید که هیچ دلیلی برای ادامه زندگی در نبود یار ندارد. شاعر با استفاده از تشبیهات زیبا به بیان احساسات خود میپردازد و در نهایت به این نتیجه میرسد که با وجود دیگران، هیچ دلدار و معشوقی جز یار خود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر روزی غم برود، دیگر یاری ندارم. نمیدانم چنین وفاداری را از کجا پیدا کنم.
هوش مصنوعی: هر کسی در زندگی خود همراه و همدلی دارد، اما برای من فقط غم و اندوه همراهم است و هیچ کس دیگری در کنار من نیست.
هوش مصنوعی: در محبت، حتی یک سوزن هم همراه خود ندارم، اما با این حال، از پایم خارها را در میآورم تا خارهای دیگری را در سرم تحمل کنم.
هوش مصنوعی: عزیز من، حتی با تمام بیمهری و ناامیدی تو، هیچ چیزی نمیتواند گرمایی که در بازار دیگری هست را با گرمایی که من از تو احساس میکردم، مقایسه کند.
هوش مصنوعی: تو آمدی و دل مرا به آشفتگی انداختی و در نهایت، بر سر دلباختهٔ خود، دوباره نگاهی بینداز.
هوش مصنوعی: پس از دیدار تو، چشمم به جهان نمیبیند. اگر چشم دل را باز کنم، تنها به دیدار دیگری فکر میکنم.
هوش مصنوعی: اگر تو هم مثل من عاشق و دل باخته هستی، به خدا هیچ کس دیگری غیر از تو برای من دلدار نیست.
هوش مصنوعی: از درد و آه من، جهانی به آتش درآمد و نمیدانم اگر دوباره از دلم آهی بیرون بیاید، چه بر سر خواهد آمد.
هوش مصنوعی: من بلبل باغ عشق خود هستم و نمیتوانم به باغ دیگری رو کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یار با ما نه چنان بود که هر بارِ دگر
ترک ما کرد گرفتهست مگر یارِ دگر
وعدۀ وصل همیداد و نمیکرد وفا
داشت هر روز بیاراسته بازارِ دگر
گفته بود از منش اینبار دری نگشاید
[...]
گر بُوَد عمر، به میخانه رَسَم بارِ دِگَر
بجز از خدمتِ رندان نکنم کارِ دِگَر
خُرَّم آن روز که با دیدهٔ گریان بِرَوَم
تا زنم آب درِ میکده یک بارِ دگر
معرفت نیست در این قوم خدا را سَبَبی
[...]
چشم عاشق کش او کشت مرا بار دگر
گوئیا نیست بجز قصد منش کار دگر
بسته دام غم عشق بسی هست ولیک
همچو من نیست در این دام گرفتار دگر
من نیارم که کنم در رخ اغیار نظر
[...]
غیر ازو نیست مرا در دو جهان یار دگر
جز ویم یار دگر جز غم او کار دگر
من نه آن بلبلم ای گل که دو صد خار جفا
گر خلد از تو کنم روی به گلزار دگر
نکنم کفر قبول ار کندم پیر مغان
[...]
جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر
من نه آنم که فریب تو خورم بار دگر
شد طبیب من بیمار مسیحا نفسی
تو برو بهر علاج دل بیمار دگر
گو مکن غمزهٔ او سعی به دلداری ما
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.