گنجور

 
صغیر اصفهانی

زین سرونشان یافتم آن سرونشان را

آن سرونشان نازم و این سرونشان را

زلفش بربود از من و خلقی دل و دانم

نستانم از او چون دگران من دگر آن را

چشم و مژه و ابروی او یا دو کمان‌دار

بر قصد هم آورده به کف تیر و کمان را

رفتیم پی گندم خالش من و آدم

او داد مکان از کف و من کون و مکان را

بر خلق جهان تنگ شکر جای کند تنگ

آرد به شکر خنده چو آن تنگ دهان را

در آتش رخ دانیش آن خط سیه چیست

دودیست که بنموده سیه روز جهان را

نتوان سر موئی به میان فرق نهادن

با موی بسنجی اگر آن موی میان را

برخاسته‌ام از سر جان بر سر آنم

تا سازمش ایثار به مقدم سر و جان را

آری نشود گر سر من خاک ره دوست

بر دوش کشم بهر چه این بار گرانرا

بین پایهٔ نازش چه بلند است که بر خاک

نادیده کسی سایهٔ آن سرو روان را

عیبی به وجودش نتوان یافت صغیرا

جز این که وفا نیست مر آن روح روان را

 
 
 
ناصرخسرو

خواهی که نیاری به سوی خویش زیان را

از گفتن ناخوب نگه‌دار زبان را

گفتار زبان است ولیکن نه مرا نیز

تا سود به یک سو نهی از بهر زیان را

گفتار به عقل است، که را عقل ندادند؟

[...]

منوچهری

ای شاه! تویی شاه، جهان گذران را

ایزد به تو داده‌ست زمین را و زمان را

بردار تو از روی زمین قیصر و خان را

یک شاه بسنده بود این مایه جهان را

مسعود سعد سلمان

آسان گذران کار جهان گذران را

زیرا که جهان خواند خردمند جهان را

پیراسته می دار به هر نیکی تن را

آراسته می خواه به هر پاکی جان را

میدان طمع جمله فرازست و نشیب است

[...]

ابوالفرج رونی

نوروز جوان کرد به دل پیر و جوان را

ایام جوانی است زمین را و زمان را

هر سال در این فصل برآرد فلک از خاک

چون طبع جوانان جهان دوست جهانرا

گر شاخ نوان بود ز بی برگی و بی برگ

[...]

سنایی

آراست جهاندار دگرباره جهان را

چو خلد برین کرد، زمین را و زمان را

فرمود که تا چرخ یکی دور دگر کرد

خورشید بپیمود مسیر دوران را

ایدون که بیاراست مر این پیر خرف را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه