گنجور

 
۱۲۴۱

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱

 

... ندیم لون مروق ز عارض عذرا

فلک به صورت دریاست وین سواد نجس

درین میانه بسان سگی است در دریا

به طول و عرض فلک شاید ار فریفته ای ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۱۲۴۲

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴

 

... بدان غرض که بدو پای بسته آمد کوه

بدان سبب که ازو سر گشاده شد دریا

به مهد خاکی که بد طفل اولش آدم ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۱۲۴۳

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵

 

... زمانه زحمت طوفان گرفت سرتاسر

تو نوح وار در افگن سفینه در دریا

به آب و نار ملولی مکن که بر سر خلق ...

... ادب به مکتب او همچو طفل در ابجد

خرد به مجلس او همچو قطره در دریا

نقود عالم از نقد عقل او موزون ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۱۲۴۴

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱

 

... پرتو از خورشید و نور از ماه و باران از سحاب

گل ز گلبن در ز دریا گوهر از کان آمدست

شیر پستان آب حیوان گشت و او خضر دوم ...

... دولتت در پای در بخش است وز دوران چرخ

او به پایان آید از دریا به پایان آمدست

گر سکندر خوانمت حق با منست از بهر آنک ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۱۲۴۵

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷

 

... سرو از آن سر به آسمان برداشت

به سر دست کوه و دریا را

روزی از روی امتحان برداشت ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۱۲۴۶

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۸

 

... حادثاتش در زمین چون سایه مدفون کرده اند

آز را دست و دلت کز هر دریا نسخه ایست

در دام داری به از ماهی ذوالنون کرده اند ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۱۲۴۷

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۰

 

زیوری نو باز بر سقف کهن بر بسته اند

گوهر شب تاب بر دریای اخضر بسته اند

بر وطای آسمان کاندر نظر نیلوفریست ...

... موج می زد فتنه از تیغش جهان سدی ببست

یارب این سد پیش این دریا چه در خور بسته اند

گاو گردون را به پروار از ازل تا این زمان ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۱۲۴۸

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۱

 

... تا ز لوح خاطرم نقش معانی بسترند

طبع من کانست و دل دریا و این بی دولتان

چون کف دریا همه تر دامن و خس پرورند

شیر سگ خوردند و با من روبهی زان می کنند ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۱۲۴۹

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۳

 

... کسی که دید دل و دست او گه بخشش

به آفتاب و به دریا چه اعتبار کند

به پیش لفظ گهربار او خجل گردد ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۱۲۵۰

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۴

 

... داور عالم قزل کز شرم جودش هر زمان

کان چو دریا تر شود دریا چو گوهر بشکند

بیم آن هست این زمان کز صدمه صیت سخاش ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۱۲۵۱

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۷

 

رسید کان مروت به قعر گوهر جود

ز صاین الدین دریای مکرمت محمود

سخی کفی که سه بعد و چهار عنصر را ...

... که باد طالع تو حاصل قران سعود

تو باد رحمتی و صدر پادشا دریاست

به سعی باد ز دریا وفا شود مقصود

به پای مختصران نیست پای دانش تو ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۱۲۵۲

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۷

 

... در چشمه آتش آب کوثر

دریاب مجیر را که چون او

با عشق تو کم شود مجاور ...

... معذور بود که بزم خسرو

دریا صفت است و بنده لنگر

خود زشت بود که گاو ریشی ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۱۲۵۳

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۳

 

تر دامنی که ننگ وجودست گوهرش

دریا نشسته خشک لب از دامن ترش

طفل سخن به شیر سگ آلود از آنگهی ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۱۲۵۴

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۹

 

... تازه همچون سمن از بارانم

آنک کرد از دل همچون دریا

غرقه مکرمت و احسانم ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۱۲۵۵

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۰

 

چه جرم است این بر آورده سر از دریای موج افگن

به کوه اندر دمان آتش به چرخ اندر کشان دامن ...

... چو کوه زفت شخص آورد چو غول گست حیلت گر

چو باد تیز دریا بر چو تیر تند هامون کن

چو ضرغام قوی جوشان چو عفریت حرون کوشان ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۱۲۵۶

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۲

 

... قطع شد از جاه آن منزلت اردوان

بزم جز این را نگفت حاتم دریا نوال

رزم جز آن را نخواند رستم گردون کمان ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۱۲۵۷

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۶

 

... خروش نای رویین برده بر طاق سپهر افغان

نخست از حلق فرعونان براندی بر زمین دریا

پس از دریا برون راندی به سان موسی عمران

تو پنداری شد آن ساعت ز بهر کشتن خصمت ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۱۲۵۸

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۳

 

... بدر ستاره جیش سرافراز ارسلان

شیری که گر سمند به دریا در افگند

از هفت بحر گرد بر آرد به هفتخوان ...

... چون کاه ریخته شود اجرام کهکشان

بور سیاهش ار که به دریا فرو رود

ماهی در آب جیحون گردد چو استخوان ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۱۲۵۹

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۶

 

... یکی جز و در سعد اکبر نهاده

قضا بر سر کوه و در پای دریا

ز بهر تو زر بسته گوهر نهاده ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۱۲۶۰

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۰

 

... رتبت چرخ سبک مدار گرفته

آن شه دریا سخا که از دل او هست

کوه احد مایه وقار گرفته ...

مجیرالدین بیلقانی
 
 
۱
۶۱
۶۲
۶۳
۶۴
۶۵
۳۷۳