گنجور

 
مجیرالدین بیلقانی

دست مخالف ببست تیغ جهان پهلوان

کار موافق گشاد دست قزل ارسلان

باز بدین زنده گشت ملکت کاوس کی

باز بدان تازه گشت سنت نوشیروان

پست شد از جاه این، مرتبت اردشیر

قطع شد از جاه آن، منزلت اردوان

بزم جز این را نگفت حاتم دریا نوال

رزم جز آن را نخواند رستم گردون کمان

جود در ایام این، دید کف کام بخش

ملک به دوران آن، یافت کف کامران

هیبت این جلوه داد، هیبت آن عرضه کرد

حادثه بسته لب، دهر گشاده زبان

چرخ نیارد چنین، خسرو نادر قرین

دهر نیارد چنان، صفدر صاحبقران

تیغ گهر دار این، خصم سپارد به آب

دست گهربار آن دوست رساند به نان

باره این را فلک، باز ببندد رکاب

حمله آنرا قضا، باز نپیچد عنان

لشکر این بگذرد، کوه بجنبد ز جای

مرکب آن در رسد، چرخ ببندد میان

جز ملک تاج بخش، اعظم اتابک کر است؟

مه چو قزل ارسلان شه چو جهان پهلوان