این خسیسان کز طمع طفل سخن می پرورند
سربسر ابلیس طبع اند ار چه آدم پیکرند
همچو بیژن در بن چاه ضلالت مانده اند
گرچه در پرویزن ایام چون خس بر سرند
در فریب عامه همچون صبح کاذب چابک اند
لیک همچون صبح صادق ستر خاصان می درند
موش مقلوبند و هرجا کز پلنگ روز و شب
بر دلی زخمی رسد خاکی بر آنجا گسترند
همچو اشترشان سزای گه کشی دان در هنر
وآن مبین کایشان چو راه کهکشان در زیورند
شیشه سان بر سنگ از آن زد گنبد نارنج رنگ
کز نسب چون شیشه روشن روی و تاری گوهرند
آهنین دارند رخ چون آینه زانک از تری
زیر این هفت آینه جز خویشتن را ننگرند
آستین در رشک من تر کرده اند از اشگ چشم
تا ز لوح خاطرم نقش معانی بسترند
طبع من کانست و دل دریا و این بی دولتان
چون کف دریا همه تر دامن و خس پرورند
شیر سگ خوردند و با من روبهی زان می کنند
زآتش طبعم گریزند ار همه شیر نرند
در جدل شیرند وین خوشتر که چون گاو ابلهند
در هنر گاوند وین بتر که چون شیرابخرند
همجو مورند از پی خونم میان بر بسته باز
ریزه های خوان طبع من چو موران می برند
عودشان بیدست ازیشان دود برخیزد نه بوی
تا بر آتش مانده زین سیماب گون نه مجمرند
راوق صرف صفا من خوردم اندر جام جم
وین حریفان بین که از جان در دراوق می خورند
باد ریسه ست آسمان در همت من، وین خسان
همچو دوک از حرص یعنی ریسمان در حنجرند
روزم از دیدارشان چون چشم آهو گشت از آنک
من چو مسجد پاک و ایشان همچو سگ بد محضرند
لعبت آسا از برون خوب از درون سو مرده اند
لاجرم تصحیف لعبت را چو شیطان در خورند
گر قصب پیچند می شاید که مصری مذهبند
ور قبا بندند می زیبد که ترکی مخبرند
آب در سنگم از آن روشن دلم و ایشان همه
سنگ در آیند از آن هم خشک خاطر هم ترند
غم غرابند ار چه سرتاسر بیان چون بلبل اند
هم غلامند ار چه لب تا لب زبان چون خنجرند
همچو کرم پیله زاطلس چشم و ابرو کرده اند
لیک در چشم خرد چون چین ابرو منکرند
مغزشان در کاسه سر آتش شهوت بسوخت
کز پی آب سکره تر صفت چون ساغرند
راست خواهی جمله کژگویان اعور خاطرند
نیک پرسی جمله بدفعلان خنثی منظرند
دخلشان همچون چراغ از سوی پس بد پیش ازین
وین عجبتر کاین زمان چون شمع صاحب افسرند
طشت زرینشان وبال جان ایشان دان از آنک
شمع را هر لحظه سر در طشت زرین می برند
نعلشان در آتشست از نظم سحرآسای من
هر زمان چون نعل از آن در چارمیخ دیگرند
دست دل را دسته های نستر آمد شعر من
وین دغل بازان دین بازوی جان را نشترند
زآدمیشان نشمرد عقل ار چه در جمعند از آنک
صفر بنگارند در اعداد لیکن نشمرند
نقش ایشان نقش گرمابه است و می دان کز جهان
با زنی چشم و جسم الا جنب در نگذرند
دین ابراهیمشان در دیده مسمارست از آنک
هم دروگر هم دروع آور بسان آزرند
تیر من آه سحرگاهست و تیغ من زبان
بشکنم صفشان به تیر و تیغ اگر صد لشکرند
ملک جم در ظلمت دلشان بکف شد لاجرم
چشمه جان را نه خضر ندای عجب اسکندرند!
ماده اند از از روی معنی لیک هنگام سخن
طبعشان معنی نزاید زانکه از صورت نرند
بهر دق مصریند اندر تب دق لاجرم
لب کبود و دیده تر چون نیل و چون نیلوفرند
کیمیای خاطرم خاک سخن را کرد زر
وین خران چون صورت گچ مرده یک جو زرند
سکه شان برد آسمان تا همچو زر شش سری
همدم جوقی همه مردار مردم پیکرند
دست دست تست با مشتی دغاهان ای مجیر!
داوشان در کن که با زحمت همه در ششدرند
در جهان امروز صاحب ذوق و معنی طبع تست
وین که خصمانند دعوی دار یا دعوت گرند
بر تو صد دشمن به یک جو تا تو در صف سخن
عیسی وقتی و ایشان سر به سر کون خرند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نقد و بررسی صفات و رفتارهای خسیس و مکاران میپردازد. شاعر با ابراز تنفر از آنان که ظاهر زیبا و فریبندهای دارند اما در باطن خالی و بدذات هستند، به بازیگری و کلاهبرداری اجتماعی اشاره میکند. او خسیسان را به ابلیس تشبیه میکند و میگوید که این افراد در واقع باعث درد و رنج دیگران میشوند. شاعر از تلاشهای بیفایده و بیخودی آنها سخن میگوید و به تضاد بین ظاهر و باطن آنها اشاره میکند. در نهایت، شاعر خود را از این مکاران جدا میداند و میگوید که حقیقت و صداقت در کلام اوست، در حالی که آنها در تلاشند تا عوام را فریب دهند. این شعر هشدار به مخاطب است تا از فریب ظاهر فریبنده دوری کند و به درک عمیقتری از انسانها برسد.
هوش مصنوعی: این افراد بیارزش که با طمع و فکر فرزندانه سخن میگویند، اگرچه ظاهراً به شکل آدمی هستند، اما در حقیقت ویژگیهای ابلیس را دارند.
هوش مصنوعی: مانند بیژن که در عمق چاه گمراهی گرفتار شده است، این افراد نیز در دوران پرویز، هر چند ظاهراً بر روی سرشان همچون گلهای خس میباشد، اما واقعاً در شرایط ناگواری قرار دارند.
هوش مصنوعی: افراد عادی مانند صبحی کاذب سریع و فریبندهاند، اما مانند صبح واقعی حقیقت تنها بر دلهای خاصان میتابد.
هوش مصنوعی: موشها به خاطر ترسی که از پلنگ دارند، هر جا که او به دل زخمی نزدیک میشود، خاکی میپاشند تا آثار آن دل زخمدار را پنهان کنند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که افرادی که هنر دارند، شایستهی توجه و احترام هستند. همچنین اشاره میکند که مانند ستارههای دور دست در آسمان، این افراد در میان دیگران میدرخشند و خاص هستند.
هوش مصنوعی: خورشید مانند شیشهای بر روی سنگ میتابد و رنگ نارنجی گنبد آسمان را به تصویر میکشد. همچنان که از نسب و ریشهاش چون شیشهای روشن و زیباست، در بین تاریکیها نیز مانند گوهر میدرخشد.
هوش مصنوعی: افرادی که چهرهای مانند آینه دارند، در واقع به خاطر وضعیت زندگی و شرایط دشوارشان، تنها خود را میبینند و نمیتوانند چیزی جز خود را در این هفت آینه مشاهده کنند.
هوش مصنوعی: چشمهایم از شدت حسرت و غم، آستینم را خیس کردهاند، بهطوری که در ذهنم مفاهیم و یادها بهصورت حسرتبار نقش بستهاند.
هوش مصنوعی: منطقه و روحیات من مانند یک دریای عمیق است و این بیخودان و بیقدرتان همانند کف دریا هستند که همیشه مرطوب و کمارزشاند.
هوش مصنوعی: آنها شیر و سگ را میخورند و با من مانند روباه رفتار میکنند، اما اگر همه شیرهای نر هم بیایند، از آتش طبیعت من فرار میکنند.
هوش مصنوعی: در بحث و جدل، مانند شیر قوی هستند، اما بهتر است مانند گاوی که نادان است، عمل کنند. در هنر، گاو هستند و این بدتر است که مانند شیر، بیخود و بیجهت خریداری شوند.
هوش مصنوعی: مرغهای همسایه به دنبال خون من هستند و من با دست و پای بسته نتوانستهام چیزی بگویم. حالا ریزههای خوراک روحم مانند مورچهها به سمت خود میبرند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که مشعلها یا چراغها اگرچه بدون دسته هستند، اما از آنها دودی برمیخیزد، نه بویی که از آتش به جا مانده باشد. این تصویر به نوعی از فنا یا نابودی اشاره دارد که در آن فقط دود باقی مانده و هیچ چیزی از زیبایی یا خوشبویی آتش در آن نیست.
هوش مصنوعی: من لحظات خوشی را در جام جم تجربه کردم و میبینم که دیگران چطور از زندگی و لحظات خود به بهترین شکل لذت میبرند.
هوش مصنوعی: آسمان در تلاش من به زیبایی مانند ریسمانی در حال پیچیدن است و این افراد نالایق مانند دوکی هستند که به خاطر حریص بودن، غم و غصه را در وجودشان به وجود آوردهاند.
هوش مصنوعی: روز من با دیدار آنها مانند چشم آهو روشن و سرشار از شوق شد، زیرا من مانند مسجدی پاک هستم و آنها مانند سگی هستند که در محضر من حاضرند.
هوش مصنوعی: کسی که از بیرون خود را خوب و خوشایند نشان میدهد، اما در واقع درونش خالی و بیروح است. افراد مردهای که به ظاهر زنده به نظر میرسند، در واقع گرفتار فریب و نیرنگاند، مانند شیطانی که بازی را به راه میاندازد و خود را در آن پنهان میکند.
هوش مصنوعی: اگر نی را بپیچند، میتواند بنگرند که به زهد و دیانت تعلق دارد، و اگر قبا بر تن کنند، میتوانند بیند که به شیوهی زیبایی و فریبندگی خود را نشان میدهند.
هوش مصنوعی: آب در درون من وجود دارد و به همین دلیل قلبم روشن است. اما دیگران همچنان سخت و خشک هستند، حتی اگر به ظاهر احساساتی نشان دهند.
هوش مصنوعی: غم مانند یک پرنده سیاه است، هرچند که در بیان احساسات مانند بلبل باشند. آنها در عین حال که به زیبایی سخن میگویند، زیرکی و تیزبینی دارند مانند یک خنجر که میتواند آسیب برساند.
هوش مصنوعی: چشم و ابرو مانند کرم پیلهای در اطلس زیبا هستند، اما در نگاه خردمندان، چون چین ابرو وجود ندارد، آنها را انکار میکنند.
هوش مصنوعی: عقل و فکرشان به خاطر آتش هوس شعلهور شده و برای آرامش به دنبال مایعی میگردند که مانند لیوانی پر از شراب، آنها را سرمست کند.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال حقیقت هستی، بدان که همه کسانی که دروغ میگویند، از نظر فکری نابینا هستند. و اگر به دنبال کسانی میگردی که کارهای بد انجام میدهند، باید توجه کنی که آنها به نوعی در موقعیتی بیطرف قرار دارند.
هوش مصنوعی: درآمد آنها مانند چراغی است که از پشت میتابد. این عجیبتر است که در حال حاضر مانند شمعهایی هستند که به آنها تاج دادهاند.
هوش مصنوعی: طشت زرین آنها مایه دردسر و رنجشان است، چرا که شمع هر لحظه به درون آن میرود و به خاموشی میرسد.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و قدرت نظم و شعر من، همیشه افرادی که به کار نعل زدن مشغولند در حال تلاش و فعالیتاند، چرا که نظم من مانند نعلی است که در حین کار به چهار میخ دیگر میخورد.
هوش مصنوعی: دست دل من به خاطر عشق و احساساتم به شعر و شاعری متکی است، اما کسانی که به ظاهر دین را میپوشند، در واقع در حال آسیب زدن به روح و جان انسانها هستند.
هوش مصنوعی: عقل انسانها را نمیتوان در شمارش تعداد آنها محدود کرد، زیرا حتی اگر در جمع باشند، ممکن است ارزش و اهمیت واقعی آنها به چشم نیاید. مانند عدد صفر که در اعداد نوشته میشود، ولی به تنهایی هیچ ارزشی ندارد و محاسبه نمیشود.
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به تأثیر عمیق و ماندگار افراد دارد. نقشی که آنها در زندگی دیگران ایفا میکنند، به گونهای است که غیرقابل فراموشی و همیشه در ذهن باقی میماند. حتی در مواجهه با دنیا و حوادث مختلف، هرگز نمیتوان از یاد آنها غافل شد و تأثیرشان فراموش کرد.
هوش مصنوعی: دین ابراهیم در نظرشان به شکلی محکم و ثابت است، اما در حقیقت هم خودشان و هم کسان دیگری که در این مسیر هستند، مانند آزر، دروغین و ناپایدارهستند.
هوش مصنوعی: تیر من در صبحگاه، همچون آهی از دل برمیآید و زبان من به اندازهای قوی است که میتوانم صف دشمنان را با تیر و تیغ بشکنم، حتی اگر صد لشکر به مقابلم بیایند.
هوش مصنوعی: در دل آنها ظلمت وجود داشت و به همین دلیل چشمه زندگی و زندهگی را دیگر کسی جز خضر و یا اسکندر نمیفهمید.
هوش مصنوعی: افرادی که فقط به ظاهر کلمات توجه میکنند، در حقیقت از عمق و معنای واقعی آنها غافلند. هرچند در صحبت کردن تلاش میکنند، اما درک درست و عمیق از معنا ندارند چون به عمق مسائل توجهی نمیکنند.
هوش مصنوعی: بر اثر بیماری، افرادی مانند مصریها خواهان آرامش هستند، اما در نهایت حالشان بدتر میشود و لبهایشان کبود و چشمانشان اشکی میشود؛ همانند نیل و نیلوفر.
هوش مصنوعی: خاطراتم توانستهاند سخن را به طلا تبدیل کنند، اما این افرادی که مانند گچ بیجان هستند، فقط یک مقدار جزئی از طلا را دارند.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به نوعی کنایه میزند که موجودات و انسانها در برخی موارد به یکدیگر شباهت دارند و به نظر میرسد که به مرور زمان همه به سمت زوال و فنا میروند، در حالی که برخی همچنان در تلاشند تا به بالاترین جایگاه اجتماعی دست یابند. این تعبیر به از بین رفتن ارزشها و رفتارهای متظاهرانه در جامعه نیز اشاره میکند.
هوش مصنوعی: ای مجیر! با دستانت که پر از نیکی و زحمت است، به دیگران کمک کن تا در این دنیای پر از چالشها و دشواریها، به آرامش و کامیابی برسند.
هوش مصنوعی: در دنیای امروزی، کسی که دارای ذوق و حساسیت معنوی است، تو هستی. کسانی که به عنوان دشمن یا دعوتکننده ظاهر میشوند، تنها در ظاهر چنین هستند.
هوش مصنوعی: اگر تو در صف سخن بایستی و مانند عیسی کلامی زیبا بگویی، یک جو ارزش تو میتواند صد دشمن را به چالش بکشد، زیرا آنها تنها همچون الاغی در یک صف خنثی و بیهدف هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آنگه گر خاک سرایش را بدیده بسپرند
در محل و رتبت از بهرام و کیوان بگذرند
نشمرند احسان او با آنکه انجم بشمرند
سرنپیچندش ز سر آنان که بر عالم سرند
عاشقانی کز نسیم دوست جان میپرورند
جمله وقت سوختن چون عود اندر مجمرند
فارغند از عالم و از کار عالم روز و شب
والهٔ راهی شگرف و غرق بحری منکرند
هر که در عالم دویی میبیند آن از احولی است
[...]
بر سر از چتر مرصع سایه ات می گستردند
یا تماشا را ملایک بافته پر در پرند
پرسش حال اسیران می کنی گاهی ز دور
با رقیبانت همی بینند و خونی می خورند
افکنی سرهای مشتاقان به ره تا دیگران
[...]
نفی خوبان کردم از خاطر که بار خاطرند
تا زخود غایب شدم دیدم که در دل حاضرند
از فریب مردم چشم بتان ایمن مباش
کاین سیه دل مردمان هم کافر و هم ساحرند
جز سر تسلیم در پای بتان نتوان نهاد
[...]
عاشقان، هر چند مشتاق جمال دلبرند
دلبران بر عاشقان از عاشقان عاشق ترند
عشق می نازد بحسن و حسن می نازد بعشق
آری، آری، این دو معنی عاشق یکدیگرند
در گلستان گر بپای بلبلان خاری خلد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.