گنجور

 
۱۲۲۱

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۲۱

 

... خاصه بر جان کسی کاو خدمت سلطان کند

سید شاهان ملکشاه آن جهانداری که چرخ

نام او برنامه دولت همی عنوان کند ...

امیر معزی
 
۱۲۲۲

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۲۵

 

... کدورت از دل نصرانی و مجوس و یهود

همه نحوست چرخ از وجود شد به عدم

کجا سعادت او آمد از عدم بوجود ...

امیر معزی
 
۱۲۲۳

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۲۷

 

... هر بساطی کاو ز نعمت گستراند بر زمین

چون بسیط چرخ با بالا و با پهنا بود

تاکه در میدان بود میدان سپهر آیین بود ...

امیر معزی
 
۱۲۲۴

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۲۸

 

... تو آن شهی که تو را گرد مشرق و مغرب

مدار باشد تا چرخ را مدار بود

تو آن شهی که تو را بر سریر پادشهی ...

امیر معزی
 
۱۲۲۵

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۳۱

 

... دولتی دارد بحمدالله که در هر لحظه ای

پیشش از دولت به خدمت چرخ را دوران بود

همتی دارد به نام ایزد که در هر ساعتی ...

... گر مرا در خدمت تو حشمت حسان بود

از زمین بر چرخ تابان باد ماه رایتت

تاکه مهراز چرخ بر روی زمین تابان بود

شادی و خلق جهان از همت و عدل تو باد ...

امیر معزی
 
۱۲۲۶

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۳۳

 

... طاعت و پیمان او را بخت در بیعت بود

دولت و اقبال او را چرخ در فرمان بود

هر ندیمی زان او با فر افریدون بود ...

امیر معزی
 
۱۲۲۷

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۳۶

 

... او دهد دین هدی را روشنایی همچنانک

ماه را بر چرخ گردون روشنایی خور دهد

گاه میران را به ایران خلعت شاهی دهد ...

... تاکه کوه و باغ را از پرنیان سرخ و زرد

چرخ در آذار و آذر جامه و چادر دهد

بررخ احباب و اعدای تو پوشاناد چرخ

آن سلب هایی که در آذار و در آذر دهد ...

امیر معزی
 
۱۲۲۸

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۳۸

 

... هرکار کز حوادث ایام بسته بود

وافکنده بود چرخ بر او قفل بی کلید

آن کار شد گشاده ز تأیید بخت او ...

امیر معزی
 
۱۲۲۹

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۴۲

 

... چون به دستت قبضه شمشیرگردید آشنا

اززمین بر چرخ عکس لاله نعمان رسید

جنگیانت کوه را تومار کردندی اگر ...

امیر معزی
 
۱۲۳۰

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۴۳

 

... گهی از گرد چون روی زمین شد گنبد ا خضر

تو گفتی چرخ زیر آمد زمین از بر شد آن ساعت

اگرچه در همه وقتی زمین زیرست و چرخ از بر

کشیده خسرو عالم علم بر عالم کبری ...

... از آن سو لشکر صفدار ازین سو لشکر صفدر

ز بخت آمد به یک ساعت ز چرخ آمد به یک لحظه

غنیمت بهر این لشکر هزیمت قسم آن لشکر ...

... ایا شاهی که همچون بندگان از مهر و از خدمت

سراندر چنبر فرمانت دارد چرخ چون چنبر

همه ناموس غزنین را به یک آهنگ بشکستی ...

امیر معزی
 
۱۲۳۱

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۴۶

 

... نبینم همتش را هیچ ثانی

که تاسع چرخ را گشته است عاشر

همه رسم اوایل گشت مدروس ...

امیر معزی
 
۱۲۳۲

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۴۸

 

... بنده ات ماه درفشان و به گرد سپهت

گردش چرخ و درخشیدن خورشید و قمر

یاد فتح تو همه تاجوران خورده به جان ...

امیر معزی
 
۱۲۳۳

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۵۴

 

... مگر شدند به فرمان او قضا و قدر

تو از ستاره شمر وصف چرخ چون شنوی

ز من شنو مشنو وصفش از ستاره شمر ...

امیر معزی
 
۱۲۳۴

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۵۶

 

... کلکش ستاره نیست وزو هست خیر و شر

گرچه ز چرخ هست بسی بعد تا ثری

ورچه زبحر هست بسی فرق تا شمر ...

امیر معزی
 
۱۲۳۵

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۵۷

 

... همه لطافت نور از اثیر بگریزد

اگر رسد اثر خشم او به چرخ اثیر

به روز بزم قدم درکف موافق او ...

امیر معزی
 
۱۲۳۶

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۵۸

 

... روز را ماند کزو هر حضرتی دارد نشان

چرخ را ماند کزو هر بقعتی دارد اثر

طبع او بحرست بحری جاودان با فوج موج ...

امیر معزی
 
۱۲۳۷

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۶۱

 

... ز آب و خاک ندارند هیچگونه خبر

مگرکه صاعقه بارید چرخ بر سرشان

که آب ایشان خون گشت و خاک خاکستر ...

امیر معزی
 
۱۲۳۸

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۶۴

 

... همیشه تا بود از حکم کردگار جهان

چهار طبع چو فرزند و چرخ چون مادر

ز اسب باد تک و تیغ آبدار تو باد ...

امیر معزی
 
۱۲۳۹

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۶۵

 

... ور خشم بیفزاید از آب جهد آذر

چون صید کند بازش با چرخ بود رازش

سیمرغ ز پروازش از هم نگشاید پر ...

... با باد کند خویشی با وهم رود رهبر

بر چرخ غبار او بر فتح مدار او

تابنده سوار او چونانکه ز گردون خور ...

امیر معزی
 
۱۲۴۰

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸

 

... باره او کوه و صحرا را بپیماید چنانک

چرخ گردان را بدان زودی نپیماید قمر

همسری جوید همی گاه دویدن با گمان ...

امیر معزی
 
 
۱
۶۰
۶۱
۶۲
۶۳
۶۴
۴۹۲