یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲
... نمودم زاهدان را نکته عشق
نهادم بار عیسی بر خری چند
نشان مرغ دل جستم ز گلزار ...
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸
... عمارتی که از این خانمان خراب بر آید
هزار بار تفال زدم به الفت زاهد
ورق چو باز کنم آیه عذاب بر آید ...
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶
... مرد میدان غم رستم سردار منم
رخش باید که همی حامل این بار آید
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸
... همچون زنخ و غبغب تو سیب و ترنجی
یک بار ز ساری و دماوند نیاید
شمشاد و سمن با همه زیبایی و کشی ...
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱
... زور است دیدی افتاد زار است دیدی آمد
باری چه شد اگر شد عذرش بنه که بر ما
پیوسته نیک و بد را بار است دیدی آمد
بر بست مدعی رخت مسرای نام رجعت ...
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱
... اگر سحاب بگریم اگر هزار بنالم
شبی سیاه و در او ساز رعد بینی و باران
به روز خویش چو با چشم اشک بار بنالم
به پاس حرمت پیری به یاد آن بر و دامان ...
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵
چه بارهاست به دوش از سبوی باده فروشم
که بار منت سجاده بر گرفت ز دوشم
صلاح و تقوی و پرهیز و عقل و دانش و هوشم ...
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴
گرنه فدای آن سری ور نه به پای آن تنی
دل نه که سنگ پهلویی سر نه که بار گردنی
قبله دیر و مسجدی کعبه زهد و زاهدی ...
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹
... ثواب گریه زاهد فدای چون تو گناهی
ز بار ضعف فرو مانده ام ز قافله افغان
اگر سرشک نگیرد به محملش سر راهی ...
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳
... آن زرد گیاهیم که در دشت محبت
یک بار به ما سایه نینداخت سحابی
تا بو که به وجهی نگرم روی تو پیوست ...
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۷
... دل از رسیدن منزل من آن زمان کندم
که بار پیل نهادم به مور مسکینی
فقیه زد ره یغما به قید سبحه شید ...
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸
... بهر این بختی دیوانه مهار ای ساقی
واعظم بیم کند از سخط بار خدای
به سر رحمت او باده بیار ای ساقی ...
... میکده دجله و می رحمت و تو ابرکرم
میکشان خاربن تشنه ببار ای ساقی
جان یغما همه از حسرت جامی است به لب ...
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰
... من از رسیدن منزل دل آن زمان کندم
که بار پیل نهادم به مور مسکینی
رسید عمر به پایان و در غمش یغما ...
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۶ - حکایت
... غرض چون بود سد سوراخ چاره
بدان سوراخ رو کردم دوباره
به لب ز احوال خود لاحول گویان ...
... دو پی نارفته می کردم اعادت
دمی صد بار می گفتم شهادت
گهم قرباغه می سایید بر پای ...
... زدم بر دو چو ابر نوبهاران
چکان آب از سرم چون ژاله باران
زخنده کرد غش هر کس که دیدم ...
... که ای در گوشه غم زار و خسته
غبار حسرتت بر رخ نشسته
نمی دانم گرسنه یا که سیری ...
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۸ - خاتمه
... محال است از خلاف روزگاران
که دیگر بار جمع آیند یاران
هم ار این رشته عهد گسسته ...
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » صکوک الدلیل » بخش ۷ - بهشت احرار
در آن باغ کاین قوم را بار نیست
در او جز گل طلعت یار نیست ...
... یکی گشته انجام و آغازشان
الهی در آن محفلم بار ده
رهم در سرا پرده یار ده ...
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » صکوک الدلیل » بخش ۱۷ - برهان هفتم
... همه ساله محصول قشلاق خوار
کند نقل انبار خود بار بار
ز صیفی و شتوی املاک وقف ...
... یقین کآمدستت ز جایی به گوش
که آب ارچه یک قطره باران بود
به غم خانه مور طوفان بود ...
... اگر گوسفندی است حیدر برد
نتاجش خرانبار دیگر برد
یکی کشک برد و یکی ماست برد ...
... دریغا کز آن آب شیرین گوار
لب تشنه و دیده اشکبار
نصیب تو آمد برو خون گری ...
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۱
از ماریه رفتی اگر اخبار رسیدن
گرگان عجم را ...
... زان هیچ وجودان
با گرز تن او بار نه کز کوب رمیدن
بنگاه عدم را ...
... چون سکه درم را
در بوته اخلاص بپرداز غبار ش
در بخش عیار ش ...
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۱۲
... قامت طوبی خرام اکبر آن زیب ارم
گشته خم چون کمان از بار غم
ناوک بیداد بر حلقوم اصغر گشته راست ...
... نه فدک پر شد از بانگ ملک
قامت گردون کج و درزیر بار غم دو تاست
کی رواست سرنگون گردی فلک ...
... جامه شق بر فراز نه طبق
لیلی لیل ار ببارد اشک چون انجم رواست
کی رواست سرنگون گردی فلک
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۱۳
... ناله شش جهت از غایله سوک تو راست
قامت نه فلک از بار ملال تو خم است
دو جهان از سر جان گر همه خیزند رواست ...