در آن باغ کاین قوم را بار نیست
در او جز گل طلعت یار نیست
زمینش منزه ز لوث رقیب
هوایش معطر ز خلق حبیب
نه جز شمع در محفلش سر زده
نه جز حلقه کس حلقه بر در زده
روی گر همه عمر دامن کشان
نبینی ز بیگانه در وی نشان
ادب بر درش کمترین پرده دار
خرد در وثاقش کمین پیشکار
همه صف نشینان با هوش ورای
چو سلطان دل کرده در صدرجای
می صافی از صرف وحدت به جام
گمارندگان مست وحدت مدام
همه از می لعل دلدار مست
همه فانی از خویش و با دوست هست
نه کس غیر دل واقف از رازشان
یکی گشته انجام و آغازشان
الهی در آن محفلم بار ده
رهم در سرا پرده یار ده
زپیمانه وحدتم مست کن
ز خود نیست گردان به خود هست کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.