گنجور

 
یغمای جندقی

زور دستان بنهد زال صفت زار آید

هر که در رزمگه رستم سردار آید

اولین تاز و گزندی که به سهراب رسید

به تهمتن ز تو در پهنه پیکار آید

شوکت چشم سیه را چه زیان از خط سبز

رستم آن است که با خیمه زنگار آید

هر کجا روی کنی طره به دوش از پس و پیش

گل به خرمن برود مشک به خروار آید

خال هندوت به خون تن و جان بر زده چنگ

تا چه ها بر دل از این هند جگر خوار آید

ماه و سروت به نظاره رخ و بالا شب و روز

آن به روزن در و این بر سر دیوار آید

خطّ محسن ، لقب از آن نمکین شکَّر یافت،

سگ بلی پاک شود چون به نمک زار آید

چهر و ابروت بسم واسطه شرط است امان

هر که با مصحف و شمشیر به زنهار آید

مرد میدان غم رستم سردار منم

رخش باید که همی حامل این بار آید