گنجور

 
یغمای جندقی

سلخ ماه طرب و غره شهر الم است

نوبت ماتم خورشید کواکب حشم است

آسمان کرده به خون شه دین ساز مصاف

سپهش اختر وطغرای هلالش رقم است

تکر گردون سزد ار شد حبشی جامه از آنک

قتل میر عرب و ماتم شاه عجم است

تا قیامت اگر از چشمه چشم مه و مهر

عوض اشک رود سیل شفق فام کم است

ناله شش جهت از غایله سوک تو راست

قامت نه فلک از بار ملال تو خم است

دو جهان از سر جان گر همه خیزند رواست

در ره ماتم تو ترک سر اول قدم است

عرشیان را همه از گرد الم تن تل خاک

فرشیان را همه از اشک عزا دیده یم است

بر همه اهل زنا قرعه عیش و طرب است

بر همه آل علی قسمت جور و ستم است

ناله بر کش ز دل امکان فغان تا به دل است

خون فشان از مژه تا در مژه آثار نم است

این چنین خیره ندانستمت ای گرگ سپهر

می بری سر به ستم گر همه صید حرم است

جرم یغما که فزون است به کیهان ز حساب

چون تواش واسطه روز حسابی چه غم است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode