گنجور

 
۱۰۲۱

فلکی شروانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷ - مطلع ثانی

 

... وز خیال طلعتش میدان جان آراسته

از لب چون لاله و رخسار چون گلبرگ او

لاله زار و طبع و گلزار روان آراسته

از خیالش نقش جان هر نقشبند آموخته ...

... از پی معجز نمودن شکل رخسار و لبش

لاله دربار و لعل در فشان آراسته

چشمه حیوان ز ظلماتست و او بر آفتاب ...

فلکی شروانی
 
۱۰۲۲

فلکی شروانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۸ - از امهات قصاید فلکی

 

... در بزم جام باده به تأثیر دست تو

لاله ز یخ به فصل زمستان برآمده

هر کو ز خوان دانش تو یافت لقمه ...

فلکی شروانی
 
۱۰۲۳

فلکی شروانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹ - مطلع ثانی

 

... جان در هوای تو ز تن آسان برآمده

از خنده خیال لب لاله رنگ تو

از بوستان جان گل خندان برآمده ...

فلکی شروانی
 
۱۰۲۴

فلکی شروانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - ترکیب بند

 

... دست صبا ز گفته دستان زنان به باغ

بر دستهای لاله چه خوش داستان نوشت

چون لاله در حرارت تب باز کرد لب

باد بهار مهر تبش بر زبان نوشت ...

... رویش کبود گردد و پشتش خم شود

گردد ز لاله روی زمین پر فروغ شمع

هر شامگه که روی هوا پر ظلم شود ...

... نرگس به سر چو کسری و جم تاج بر نهد

چون لاله کاس کسری و گل جام جم شود

گردد سمن چو پشت شمن خفته بر چمن ...

... ما را حریف مرغ و وطن مرغزار به

در لاله زار لاله چو رخسار یار شد

چون من ز درد فاخته را ناله زار به ...

فلکی شروانی
 
۱۰۲۵

فلکی شروانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - ترکیب بند

 

... چون رخ نهاد بلبل سرما زده به باغ

بر هر چمن ز لاله و گلزار نار یافت

ابر بهار چشم مرا در فراق یار ...

فلکی شروانی
 
۱۰۲۶

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹

 

... یارب این شیوه نو چیست که از جنبش باد

طره لاله پر از نافه مشگ ختن است

باد با دست تهی بر سر خس تاج نه است ...

... دیده مرده نرگس همه گریان نگرد

به سوی لاله که او زنده اندر کفن است

بید یا سج زن باغست و صبا حلقه ربای

ابر ناورد کن و صاعقه زوبین فگن است

لاله و گل را زاندیشه آن عمر که نیست

گر دلی هست همه ساله به غم ممتحن است

گنبد گل چو ز هم رفت به بادی گروست

قحف لاله چو تهی شد به دمی مرتهن است

گل اگر یوسف عهدست عجب نبود از آنک ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۱۰۲۷

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰

 

... که بی تو سوختگان را ازین بتر سازد

به عاشقان رخ چون لاله در سحر منمای

که عاشقان ترا ناله سحر سازد ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۱۰۲۸

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۲

 

... سرکشان هم به سر رمح چو نیلوفر تر

عرصه معرکه در لاله احمر گیرند

عقل و روح از فزع آیینه مثال ...

... خسروا تاج دها موکب نوروز رسید

که جهانرا همه در لاله و عبهر گیرند

بس نماندست که بر دامن کشت و لب جوی ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۱۰۲۹

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۵

 

... که دلت در حق او شفقت و احسان نکند

تا لب لاله و رخسار سمن را به چمن

هیچ کس تازه تر از قطره باران نکند ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۱۰۳۰

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۸

 

... که او ز تو خجل و شرمسار خواهد بود

چو لاله خسته دلم زانکه با لبت امسال

قبای لاله به از طرز پار خواهد بود

ز عندلیب بدان فارغم که سبحه او ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۱۰۳۱

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۹

 

... چو دوست رفت ز کف از طرب نماند اثر

چو باد تند بود لاله را بقا نبود

درین زمانه فراغت طلب نشاید کرد ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۱۰۳۲

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۰

 

... که گلبن دست بر سر می نماید

چمن شد طوطیی کز شکل لاله

غراب آتشین پس می نماید ...

... که بر گردون مظفر می نماید

سلاله طاهر مختار کز قدر

فزون از چرخ و اختر می نماید ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۱۰۳۳

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۱

 

... تا نگوید هیچ صاحب حس که اندر خانقین

لاله نعمان ز شاخ ارغوان آمد پدید

چار رکن خانه اقبال تو خالی مباد ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۱۰۳۴

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۲

 

... کشید نیمچه یعنی که خسروست سوار

بسوخت خون دل خویش لاله تا دانست

که در جهانش بقا اندکست و غم بسیار ...

... که با حریف جهان خامشی به از گفتار

به سمع لاله رسید آنکه غنچه پیکان ساخت

دلش چو سینه من گشت از نهیب فگار ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۱۰۳۵

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۷

 

... واداشته ای مه فلک را

در چنبر زلف لاله پرور

هرماه نحیف از آن شود ماه ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۱۰۳۶

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۰

 

... سیه دیدار گوهر پاش میناپوش دیباتن

ز لاله باغ را دارد پر از بیجاده گون رایت

ز سبزه راع را دارد پر از فیروزه گون خرمن ...

... مرا ناگه چو موسی را ز سوی وادی ایمن

الا تا از زمین لاله بروید در مه نیسان

الا تا از هوا ژاله ببارد در مه بهمن

ز مهرت باد چون لاله ز خنده چهره ناصح

ز بیمت باد چون ژاله ز گریه دیده دشمن ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۱۰۳۷

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۹

 

ای ز لبت لاله را آب خوشی در دهان

آتش روی تو بس آینه عقل و جان ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۱۰۳۸

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۱

 

... رفت به برج شمال خسرو گردون ستان

دوش به دست صبا لاله بر افروخت شمع

یعنی با عدل گل زان بود این را امان

در غم نقصان عمر لاله و شمعند از آنک

شد سیه و سوخته دود دل این و آن ...

... مجلس انس است باغ گل می و بلبل حریف

لاله سیراب شمع نرگس تر نقل دان

من غلطم زانکه هست برق درخشنده شمع

لاله و ابر از صفت ساقی و رطل گران

باد که بد شمع کش تا که ره گل گشاد ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۱۰۳۹

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۸

 

... آن سبزه کز وی بر زمین بودی لب گل شرمگین

خیز از زبان لاله بین صد بار بتر سوخته

شبدیز صرصر در نهان بگذشت چون تیر از کمان ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۱۰۴۰

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۰

 

... از سر تیغ بنفشه رنگ سواران

خاک همه شکل لاله زار گرفته

صدمه سم سمند وقت دویدن ...

... رفته و فتراکش استوار گرفته

خنجر او لاله های سرخ نموده

دشمن او ناله های زار گرفته ...

مجیرالدین بیلقانی
 
 
۱
۵۰
۵۱
۵۲
۵۳
۵۴
۳۶۲