ایهاالعشاق باز آن دلستان آمد پدید
جان برافشانید کان آرام جان آمد پدید
چشم بگشایید هین کان تلخ پاسخ رخ نمود
لب فرو بندید کان شیرین زبان آمد پدید
صد دل اکنون در میان باید چو شمع از بهر آنک
عارص چون شمع آن لاغر میان آمد پدید
دامن اندر چید سرو از وی چو سایه ز آفتاب
چون مه رخسار آن سرو روان آمد پدید
جان میان در بست چون نی یعنی اندر خدمتم
راست کز ره شکل آن شکر فشان آمد پدید
خار در چشمم گل سوری زد الحق تا ز لطف
زیر هر خاری ازو صد گلستان آمد پدید
رفتم اندر کوی او در خون من رفت آسمان
و آن شفق دان خون من کز آسمان آمد پدید
پسته وارم خنده می آید که همچون پسته باز
هر چه با من راز دل بود از دهان آمد پدید
تا نشستم چون نگین از حلقه وصلش برون
صد نگین از چشم من در یک زمان آمد پدید
دوش بر بیماری من زد خیالش خنده ای
عقد مروارید تر در ناردان آمد پدید
در غم هجرش تن من بهر آن افگند گوشت
تا همای عشق او را استخوان آمد پدید
سکه حسنش مرا هر دم همی گیرد به گاز
یعنی از زر بر رخ زردت نشان آمد پدید
چهره گلرنگ آن سرو روان خارم نهاد
تا مرا صد خار در چشم روان آمد پدید
زلف ظلمت شکل او بگذشت روزی بر لبش
در لب او چشمه حیوان از آن آمد پدید
نی غلط گفتم که اندر لعل او آب حیات
از ثنای خاک پای پهلوان آمد پدید
شاه اسکندر جلالت خسرو جم رتبت آنک
همچو جمشید و سکندر کامران آمد پدید
نصرة الدین قاهر مطلق که از تأیید و فر
قهر او در ملک عالم قهرمان آمد پدید
بارگاه قدرتش را زین رواق نه دری
از جلالت سقف وز قدر آستان آمد پدید
چرخ توسن طبع را زانگه که اندر خیل اوست
ابلق و سیس سحر در زیر ران آمد پدید
گرچه سیمرغ کرم زین پیش پی گم کرده بود
اینک او را بر درشه آشیان آمد پدید
ماه با این ترکتازی چیست؟ جز هندوی او
خاصه کو چون قیرگون از قیروان آمد پدید
عکس نان و خوان او بر روی چرخ کاسه وش
قرصه خورشید و راه کهکشان آمد پدید
آسمان بر جفت ساز زهره این ره می زند
کابشروا بالعدل کان نوشین روان آمد پدید
بحر و کان گویند اگر بینندش اندر صدر ملک
کانک اندر یک مکان صد بحر و کان آمد پدید
شاد باش و دیر زی ای سلطنت کز بهر تو
امر و نهی خسرو سلطان نشان آمد پدید
در جهانست او و عقل اندر عجب تا از چه روی؟
صد جهان از مکرمت در یک جهان آمد پدید
مهدی آخر زمان گشت او که چون در زین نشست
عقل پندارد مسیح از آسمان آمد پدید
کید این دجال شکلان آخر اندر چه فتاد
چون لوای مهدی آخر زمان آمد پدید
دست وی گرز گران بگزید یعنی ملک را
این سبکباری از آن گرز گران آمد پدید
آنچه موسی داشت اندر دست و عیسی در نفس
شاه را این در بنان، آن در بیان آمد پدید
چون غبار انگیزد از میدان، خرد گوید که باز
گرد رخش رستم از زاولستان آمد پدید
ای فلاطون فکرتی کاتش فشان طبع ترا
آفتاب و آسمان اندر میان آمد پدید
ملک را با ظلم چون باشد قران کاندر جهان
چون تو شاه مقبل صاحب قران آمد پدید
آسمان میر سلاح تست زان کاندر کفش
ماه گاهی چون سپر گه چون کمان آمد پدید
دست زر بخشت که چشم فتح ازو روشن شده ست
از برای گوشمال گرد نان آمد پدید
پاسبان هندو به اندر عرف عادت لاجرم
تیغ هندیت از پی دین پاسبان آمد پدید
زود گیری ملک از ری تا در هندوستان
هم بدان گوهر که از هندوستان آمد پدید
هر که شکل تیغ تو در صف هیجا دید گفت
کاتش اندر چشمه آب روان آمد پدید
تا بخواند خطبه مدح تو بر گل فاخته
در گلویش از عنبر تر طیلسان آمد پدید
عمر خصمت چون به کوتاهی است چون عمر بهار
پس چرا بر روی او رنگ خزان آمد پدید؟
حلقه تنگت سمند تست می دانی که چه؟
نه رواق نیلگون کز یک دخان آمد پدید
بی شک از پشت اتابک صورت میمون تو
گوهر از کان چون پدید آید چنان آمد پدید
سبز بادا بوستان عدل تا یوم الحساب
زانکه این سرو سهی زان بوستان آمد پدید
صحن آن دریای دولت تا ابد پر موج باد
کاین چنین در زان محیط بی کران آمد پدید
عاشق گردون پیرم خود نپرسی تا چرا؟
زانکه از دوران آن پیراین جوان آمد پدید
خسروا در سایه فر همای عدل تو
صعوه را از جره باز آخر امان آمد پدید
ملک مستسقی صفت را تا دوا کردی به تیغ
می توان گفتن که اندر وی توان آمد پدید
هر که او را ریخت گردون از پی نان آب روی
اندرین صدر رفیعش آب و نان آمد پدید
بلبلان خاطر پاک مرا در مدح تو
همچو طوطی در زبان سحرالبیان آمد پدید
من شکر خایم نه شاعر زانکه اندر کام من
شکر شکر ترا جای و مکان آمد پدید
لفظ و معنی بر زبان من ز اقبال ثنات
چون روان پاک و چون آب روان آمد پدید
این سخن چون طعنه در خاک خراسان می زند
شاید ار خاک مجیر از بیلقان آمد پدید
شاعران هستند لیکن آهن از زر خلاص
هم پدید آید چو سنگ امتحان آمد پدید
عید اضحی با هزاران امن و دولت بر درت
از در لطف خدای غیب دان آمد پدید
گاو گردون را بکن قربان که بر روی فلک
از پی قربان شاه کامران آمد پدید
در زمانه داد و عدل و ایمنی و خوشدلی
از سر آن خنجر عالم ستان آمد پدید
تا شود در خط ز خود همچون عتابی آنکه گفت
کز میان سنگ خارا پرنیان آمد پدید
تا نگوید هیچ صاحب حس که اندر خانقین
لاله نعمان ز شاخ ارغوان آمد پدید
چار رکن خانه اقبال تو خالی مباد
زان سه نوبت کز ملوک باستان آمد پدید
جاودان چون خضر اندر ملک اسکندر بزی
زانکه دین را از تو عمر جاودان آمد پدید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و دلبستگی عاشقانه به یک معشوق میپردازد. شاعر با بیانی عرفانی و نمادین، از احساسات عمیق و هیجانهای ناشی از عشق سخن میگوید. او معشوق را بهعنوان موجودی دلانگیز و آرامبخش معرفی میکند که تمام عالم را تحت تأثیر خود قرار داده است. در اشعار، شور و شوق عاشقی، زیباییهای طبیعی مانند گل و سرو، و همچنین قدرت و عظمت شخصیتهای تاریخی و اساطیری به تصویر کشیده میشود. شاعر به آنچه در برابر معشوقش احساس میکند، میبالد و از او بهعنوان منبع عشق و زیبایی یاد میکند. در نهایت، پیام شعر دعوت به شادی و قدردانی از محبت و عدل است که از طرف معشوق به عالم فرستاده میشود.
هوش مصنوعی: ای عاشقان، دوباره آن دلبر جلوهگر شد و جانها را با حضورش به وجد آورد؛ زیرا آرامش جان دوباره نمایان شده است.
هوش مصنوعی: چشمهایتان را باز کنید، زیرا که پاسخ تلخی ظاهر شده است. سکوت کنید، چرا که زبان شیرینی در حال ظهور است.
هوش مصنوعی: اکنون باید صد دل در دل خود داشته باشید، مانند شمعی که برای روشنایی میسوزد. به خاطر اینکه لاغری، همچون شمعی، در میان ما ظاهر شده است.
هوش مصنوعی: سرو بلندی که در دامن زمین قرار گرفته است، مانند سایهای از آفتاب میدرخشد و چهرهاش مانند ماه ظاهر میشود.
هوش مصنوعی: در دل خود را بستهام و به خاطر این وضعیت به زودی به خدمت میرسم. چون شکر و زیبایی در مسیرم به وضوح نمایان شده است.
هوش مصنوعی: خار در چشمانم مانند گل زیبای سُرخی به نظر میرسد. به راستی، به خاطر لطفی که در وجود هر خاری وجود دارد، از هر یک از آنها صدها باغ گل به وجود میآید.
هوش مصنوعی: من به محله او رفتم و دیدم که آسمان به خاطر درد و غم من به رنگ خونی درآمده است، و آن رنگی که در آسمان دیده میشود، نشانه ای از غم من است که از آسمان ظهور کرده است.
هوش مصنوعی: میخندم و احساس شادی میکنم، چون مانند پستهای که پوستش باز میشود، تمام رازهایی که در دل داشتم، به راحتی از دهانم بیرون میآید.
هوش مصنوعی: وقتی که به سبب جدا شدن از او نشستم، همانند نگینی که از حلقهای خارج شده، به یکباره از چشمان من صدها نگین پدیدار شد.
هوش مصنوعی: شب گذشته خیال محبوبم به بیماری من خندید و مانند دانههای مروارید تر از انار نمودار شد.
هوش مصنوعی: به خاطر دوری و غمش، بدنم را به زانو درآورده و از شدت اشتیاق، جانی که در من است به عشق او تقدیم کردهام، تا عشق او در وجود من به زندگی ادامه دهد.
هوش مصنوعی: زیبایی حسن، همچنان مرا دل میبرد و به هر لحظه در دل نشان از طلایی که بر چهرهات پیداست، نمایان میشود.
هوش مصنوعی: چهره زیبا و گلگون آن سرو قد بلند، دل من را با چنگالهایش زخمی کرد و به همین خاطر، در چشمان من صد خار به وجود آمد.
هوش مصنوعی: موهای سیاه او به قدری زیباست که روزی بر لب او، جوی از زندگی و حیات جاری شده است.
هوش مصنوعی: من اشتباه گفتم که در لعل او، آب حیات پیدا شده است؛ بلکه زیبایی این آب، ناشی از ستایش خاک پای قهرمان است.
هوش مصنوعی: اسکندر، پادشاهی با عظمت و قدرت، به اندازه جمشید و خود اسکندر، که هر دو از شخصیتهای بزرگ تاریخ هستند، به موفقیت و افتخار دست یافته است.
هوش مصنوعی: پیروزی دین به عنوان قدرت مطلق، که با حمایت و غلبهاش بر جهان، قهرمانی را به نمایش گذاشته است.
هوش مصنوعی: قدرت او در این مکان بسیار بزرگ و باشکوه است، به طوری که نه تنها سقف آن با جلال و شکوه خود چشمنواز است، بلکه درهای آن نیز نشان از عظمت و مقام رفیع او دارند.
هوش مصنوعی: زمانی که به میدان خیل او میرسد، رنگارنگ و زیبا ظاهر میشود و نشانههای شگفتانگیزی در زیر پاها نمایان میگردد.
هوش مصنوعی: هرچند سیمرغ، پرندهای افسانهای، قبل از این به خاطر مشکلاتی که داشت، مسیر خود را گم کرده بود، اما اکنون دوباره در دروازهی کاخ سلطنتی نشانهای از خود به نمایش گذاشته است.
هوش مصنوعی: ماه با این زیبایی چه میخواهد بگوید؟ جز اینکه او خاصی از زیبایی است، مانند قیر که از شهری به نام قیروان به روشنی درآمده است.
هوش مصنوعی: تصویر نان و سفره او در دنیای چرخشپذیر دیده میشود و کیک خورشید و مسیر کهکشان نمایان شده است.
هوش مصنوعی: آسمان بر همسر زهره این مسیر را میپوید و انسان با عدل مانند نوشین، شکوفا و پدیدار میشود.
هوش مصنوعی: اگر دریا را ببینند که در بالای ملک قرار گرفته، میگویند که در یک مکان، صدها دریا ظاهر شدهاند.
هوش مصنوعی: شاد و خوشحال باش و به زندگی طولانیتری بپرداز، چرا که قدرت و فرمانروایی که برای تو در نظر گرفته شده، به زودی نمایان خواهد شد.
هوش مصنوعی: در جهان وجود اوست و عقل به تعجب افتاده است که چرا چنین شده است؟ زیرا صدها جهان از فضیلتهای او در یک جهان به ظهور رسیده است.
هوش مصنوعی: مهدی آخر زمان با ورودش به میدان، به قدری بزرگ و تاثیرگذار به نظر میرسد که عقل انسانها او را همانند مسیحی میبیند که از آسمان ظاهر شده است.
هوش مصنوعی: دسیسهها و حیلههای این دجالها آخر چه بلایی بر سر آنها آمد، زمانی که پرچم مهدی در پایان زمان نمایان شد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که اگر او از سرگرمیها و لذتهای دنیوی به راحتی بگذرد و به مسئولیتهای سنگین خود توجه کند، نتیجه این تصمیم در آینده مشخص خواهد شد. انگار که این سبک زندگی و رویکرد او باعث بروز موفقیت یا سلطنت خواهد شد.
هوش مصنوعی: تمام قدرت و معجزاتی که موسی با عصای خود نشان داد و عیسی با روح و نفس خود به نمایش گذاشت، در اینجا به طور نمایان در کلام و سخن میآید.
هوش مصنوعی: زمانی که گرد و غبار از میدان جنگ بلند میشود، عقل و خرد به ما میگوید که باید بازگردیم و رخش، اسب رستم، از سرزمین زاولستان ظاهر میشود.
هوش مصنوعی: ای فلاطون، فکر و اندیشه تو مانند آتش است که از طبیعت تو شعلهور میشود و در میان آسمان و خورشید نمایان میگردد.
هوش مصنوعی: ملک و حکومت وقتی با ظلم همراه شود، مانند این است که در دنیا تو، شاهی با نور و راهنمایی برحق، ظهور کردهای.
هوش مصنوعی: آسمان همچون سپر و کمان است که در دست میر سلاح تو قرار دارد، گاهی در درون آن ماه نمایان میشود.
هوش مصنوعی: دست بخشندهات را بگستران، زیرا از نگاه تو به پیروزی، روشنی به وجود آمده است و به خاطر تنبیه، نان به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: نگهبان هندو به موجب عادت معمول، در پی دیناش با خود شمشیری هندی به همراه دارد.
هوش مصنوعی: بسرعت میتوانی کشوری از ری تا هند را به دست آورد، اما بدان که همان ویژگی و ارزشهایی که از هند آمده، باعث ظهور این سرزمین شده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که زیبایی و شور چهرهات را در صف جنگ دید، گفت که آتش تو به مانند چشمهای زنده و جاری در چشمهایم ظاهر شد.
هوش مصنوعی: برای بیان ویژگیهای تو، بر روی گل فاخته در گلویش بوی شیرین و دلانگیز فضیلتها جاری شده است.
هوش مصنوعی: زندگی دشمن تو به اندازه عمر یک بهار کوتاه است، پس چرا بر چهرهاش نشانههای پیری و زوال نمایان شده است؟
هوش مصنوعی: حلقه تنگی که بر گردن توست، سمند درش است و میدانی که این چیست؟ نه اینکه پرده آبی رنگی که از دود به وجود آمده، نیست.
هوش مصنوعی: بدون تردید، از پشت اتابک، چهرهای زیبا و دلربا درخشش گوهر را نشان میدهد، همانطور که گوهر از معادن بهدست میآید، این زیبایی نیز نمایان شده است.
هوش مصنوعی: باغ عدل همیشه سرسبز بماند تا روز قیامت، چرا که این سرو زیبا از همان باغ به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: فضای آن دریای بزرگ و پر رونق همواره پر از جوش و خروش خواهد بود، زیرا اینچنین در آن محیط بیپایان ظهور پیدا کرده است.
هوش مصنوعی: من عاشق زمانهی کهن هستم و تو هرگز از من نمیپرسی چرا؟ زیرا از دل آن دوران کهن، این جوانی و زندگی نو به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: در زیر سایهسار بزرگمنشی و عدالت تو، بالهای پرندهای در نهایت آرامش به سوی آزادی پرواز کرد و به ما امان و امنیت بخشید.
هوش مصنوعی: وقتی که تو با دقت و توانایی خاصی مشکل کسی را حل کردی، میتوانی بهراحتی بگویی که درون او چیزی قابل مشاهده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که وی از جانب آسمان به دنبال تأمین نان و آب باشد، در این جایگاه والا و بلندش، آب و نان برایش فراهم میشود.
هوش مصنوعی: پرندگان عاشق و دلنواز، که دل پاک من را پر کردهاند، مانند طوطیای که در زبان زیبا و خوشسخن خود تو را ستایش میکند، به زبان من آمدهاند و در وصف تو سخن میگویند.
هوش مصنوعی: من شیرینی را میچشم نه شعر میسرایم، زیرا در دهان من شیرینی است که جای تو و موقعیتت را نمایان کرده است.
هوش مصنوعی: فرصت خوبی برای من فراهم شده که گفتن شایسته و بسیار زیبا را تجربه کنم. کلمات و معانی به راحتی و به شفافیت مانند آب زلال در ذهنم جاری میشوند.
هوش مصنوعی: این عبارت به نوعی به انتقاد و سرزنش اشاره دارد و میگوید که کلمات مانند طعنهای به خاک خراسان میزنند. اشاره به این دارد که ممکن است خاک مجیر از منطقهای دیگر، به نام بیلقان، به سطح آمده باشد و همین موضوع میتواند دلیلی برای این سرزنش باشد. به طور کلی، متن نشاندهنده نوعی اعتراض یا انتقاد به وضعیت موجود است.
هوش مصنوعی: شاعران وجود دارند، اما از آهن هم میتوان درخشش طلا را به دست آورد، همانطور که سنگ در هنگام آزمایش شناخته میشود.
هوش مصنوعی: عید قربان با هزاران نعمت و آسایش به درگاه تو آمده است و این به خاطر لطف و رحمت خداوندی است که در غیبت خود، این نعمتها را نمایان کرده است.
هوش مصنوعی: گاو آسمان را قربانی کن، زیرا از سمت آسمان، پرچم پادشاه کامیاب در حال ظهور است.
هوش مصنوعی: در زمانی که عدالت، امنیت و شادی برقرار بود، یک خنجر خطرناک و مرگبار ظهور کرد که تهدیدی برای جهان بود.
هوش مصنوعی: برای اینکه کسی به مانند عتابی از خود در خطی واضح و روشن بیافتد، باید گفت که از دل سنگ سخت، پارچهای نرم و زیبا به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: در خانقاه، لالهای به نام نعمان از شاخههای درخت ارغوان به وجود آمده است، اما هیچکس با حس و درک این موضوع را بیان نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: چهار پایه و رکن زندگی تو نباید خالی باشد، چرا که از سه دوره، در گذشته ملوک و شاهان قدیمی بر سر این امور آمدهاند و بر آن تاکید داشتهاند.
هوش مصنوعی: همچون خضر در سرزمین اسکندر همیشه زنده بمان، زیرا عمر پایدار تو از دین نشأت گرفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا مبارک رایت شاه جهان آمد پدید
در خراسان نقش رَوضات الجَنان آمد پدید
پیر بود از برف و از سرما خراسان مدتی
شد جوان تا طلعت شاه جوان آمد پدید
بر زمین از ابر لؤلؤبار و بادِ مشکبیز
[...]
این سعادت بین که باز اندر زمان آمد پدید
وین کرامت بین که ناگه در جهان آمد پدید
شد فروزان از سپهر سروری ماه دگر
وین جهان پیر را بخت جوان آمد پدید
در دریای فتوت از صدف بنمود روی
[...]
گوهری از موج بحر بیکران آمد پدید
هرچه هست و بود میباید از آن آمد پدید
گوهری دیگر برون انداخت از موجی محیط
کز شعاعش معنی هردو جهان آمد پدید
باز موجی از محیط انداخت بیرون گوهرت
[...]
خط ز روی آتشین دلستان آمد پدید
از دل آتش بهار بی خزان آمد پدید
از غبار خط یکی صد شد صفای عارضش
یوسفستانی ز گرد کاروان آمد پدید
فتنه آخر زمان بیدار شد از خواب ناز
[...]
از دلم برخاست دودی، آسمان آمد پدید
گردی از خاطر فشاندم، خاکدان آمد پدید
حرف عشق آمد به لب، شور قیامت ساز شد
داغ دل گل کرد، مهر خاوران آمد پدید
رخ نمودی، جنت موعود گردید آشکار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.