خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۸
... ز زیر پهلوی پر خار من چه غم دارد
کسی که بر سر سنجاب می کند بازی
بیا که زلف رسن باز هندو آسایت ...
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۶
... از مغیلان چگونه اندیشد
هر که سازد نهالی از سنجاب
بر فشان طره ای مه محمل ...
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۴۹
... خاک ره بر من شرف دارد اگر مست و خراب
بر در میخانه خفتن خوشتر از سنجاب نیست
پیش رویش ز آتش دل سوختم پروانه وار ...
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۳۹
... بهل که خاک شوم در ره وفاداران
ترا که بر سر سنجاب خفته یی چه خبر
که شب چگونه بروز آورند بیداران ...
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰ - در مدح سلطان اویس
... فلک کبود شد و آفتاب می لرزد
ز ابر اگرچه نهانند هردو در سنجاب
چنان مزاج هوا سردتر شدست اکنون ...
سلمان ساوجی » فراق نامه » بخش ۹ - زمستان
... شدی آب در قاقم از باد خشک
به سنجاب گشتی نهان بید مشک
سپیدی گرفتی همه کوه و راغ ...
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۲ - در حکمت آفرینش
... بود هر مه شبی بی روشنایی
به موشان جبه سنجاب بخشد
کولها بر پلنگ و شیر پوشد ...
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴
... خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب
خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم
گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب ...
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۶ - تجدید مطلع
... جان مکن از بهر آن گنجی که بیم اژدر است
باشد از سنجاب و نقره تخت شاهان را اساس
تخت زر دیوانگان را توده خاکستر است ...
حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » قصاید السبعه » فی عظمة الله و سلطانه
... نامرادی را میان خاک و خاکستر نشاند
سرفرازی را سمور و قاقم و سنجاب داد
کافران را از ندم بت داد و زنار و صلیب ...
حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۴۵ - و له ایضا
... به یاد یار گل اندام خار همچو سنان
به زیر پهلوی مجروح من چو سنجاب است
ز حال دیده ی بی خواب من چه غم دارد ...
حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۵۲ - و له ایضا
... ز نازکی تن چو قاقمش به رنج آید
اگرچه بر سر سنجاب می کند بازی
تنم که غرقه دریای اشک خونین شد ...
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳
... شبها که بغلتد بسر کوی تو شاهی
خار و خسکش بستر سنجاب نماید
صوفی محمد هروی » ده نامه » بخش ۲۵ - نامه هشتم
... صوفی اگر ناله کند گو مکن
آن که به سنجاب کند خواب خوش
کی ز زمستان خبری باشدش ...
نظام قاری » دیوان البسه » قصاید » شمارهٔ ۱ - (قصیده آفاق وانفس)
... یزد یانرا بخط سبز کشد دل بسیار
ایکه پهلو بشکم داری و سنجاب و سمور
انکه بر پوستکی خفته ز حالش یاد آر ...
... سردیست این بنمدمال چه عیبست و عوار
در بر آن کسوت سنجاب نه دور از کارست
آبگرمی بزمستان چه کند رغبت یار ...
نظام قاری » دیوان البسه » قصاید » شمارهٔ ۲ - جنگنامه موئینه و کتان
... یکی دگر که بود لازمت زخشک وزتر
کسی که عجب سقرلاط سبز و سنجابش
بود بآب و علف گشته مفتخر چون خر ...
... چو آسمان که بتابد از و بشب اختر
بجان خشیشی سنجاب ما طلب دارد
یکی که باشدش از گرم و سرد دهر خبر ...
نظام قاری » دیوان البسه » قصاید » شمارهٔ ۷ - در پشت دادن موئینه از محاربه کتان
در آن قتال دله صدر روی گردانید
بداد ابلق سنجاب پشت و کرد حذر
گریختند همه پیش برها چون بز ...
... بخشم ریش بجنباند و گشت ازان مضطر
سمور گفت بقاقم که برنگر سنجاب
چه رو نمود که او پشت داد بر لشکر ...
نظام قاری » دیوان البسه » قصاید » شمارهٔ ۹ - اوحدی فرماید
... که سجیف خشیشی است سوار
گاه بر اسب ابلق سنجاب
روی صوف مربع است سوار ...
نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۳۶ - خواجه حافظ فرماید
... مهر او همچو خشیشی بدل خارا بود
قد سنجاب برویش زده اطلس دیدم
همچو آبی که درو رو زصفا پیدا بود ...
نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۵۷ - شیخ سعدی فرماید
... نیک بندند بدانید که صاحب هنرند
نیست دایم جهه دوش تو سنجاب و سمور
دیگران درشکم مادر و پشت پدرند ...