ز پرتو علم خلعت مغرق خور
سحر شد آستی و دامن جهان پرزر
رخی کز آبله مانند نقش کمخا بود
نمود اطلس خانبالغی زشوکت و فر
بتخت کت چوبر آمد نهالی زر بفت
کلاه وار قبا پیش او ببست کمر
فش عمامه در آمد باحتساب رخوت
براند دره بنهی محرمات دگر
بگو بصوفی صاحب سماع زردک پوش
که نوکسیت نخواهد خرید کهنه مدر
ملاف باقلمی ای لباس آژیده
بر وی کار چو افتاد بخیه ات یکسر
بکازر ار بودت پیرهن ضرورت دان
یکی دگر که بود لازمت زخشک وزتر
کسی که عجب سقرلاط سبز و سنجابش
بود بآب و علف گشته مفتخر چون خر
سپرد راه دوئی موزه زان بپا افتاد
کلاه زد دم وحدت ازان بود بر سر
قوی عجب بود از گندکان اسپاهان
حریر وار چنین نرم زوده در بر
چو باد بیزن و مسواک داشت حکم علم
بشد سجاده زردک بمرشدی اشهر
کشان بپای بت دلرباست دامن شرب
بدانطریق که طاوس میکشد شهپر
کنون که وقت حصیرست و بوریا بزمین
چه شد که سبزه بزیلو فکندنست سمر
گلست و لاله چو والای سرخ و اطلس آل
لباس شاهد باغ و شکوفه اش چادر
کشید سرو سهی پادرازتر زگلیم
عبای سبز حنینی ازان شدش در بر
ز خرده گیری گل دان قبای تنگ شکفت
که بر زمین کشد از حیف دامن پر زر
چو دال شرب سفیدست و نرمدست بنفش
بیا بنفشه و نرگس بگلستان بنگر
نگر بگونه والای زرفشان کبود
چو آسمان که بتابد از و بشب اختر
بجان خشیشی سنجاب ما طلب دارد
یکی که باشدش از گرم و سرد دهر خبر
چوشه کلاه دمی گوش باش و ین سخنان
که در حکایت رختست یادگیر از بر
مثال جامه بکاغذ سفید نامه شوی
ازین حدیث میان بندشان زشیر و شکر
شنیده توبسی قصه سلحشوران
بحرب دیده دلیران بجبه و مغفر
ازین نمط که بود پوستین و رخت بهار
خصومتی بمیانشان که داده است خبر
ربود قاقم که باد و بیدمشک صفت
بچوب گیرمت ار پوستین کنی در بر
چنان میان کتان و حریر گل یاریست
که هیچ موی نکنجد میانشان دیگر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به زیباییهای طبیعت، موجودات و کیفیت رخت و لباسها پرداخته است. تصاویر زندهای از گلها، رنگها و حالتهای مختلف انسانی ارائه میدهد. شاعر با استفاده از تشبیهات و توصیفات زیبا، به تجربیات حسی و زیباییشناختی اشاره میکند. درواقع، شعر به نوعی تأملی است بر زیباییهای ظاهری و باطنی زندگی، همچنین پیوندهای زبانی و فرهنگی که در این فرآیند وجود دارند. احساسات عمیق و نمادگرایی در متن نمایان است که میتواند خواننده را به دنیای خیالانگیز و فانتزی ببرد.
هوش مصنوعی: به خاطر نور دانش، جامهای که نشاندهنده روشنایی است، لباس زیبایی بر تن کرده و صبح را تحت تأثیر قرار داده است. در این حال، دامن جهان با جواهرات و زیباییها پر شده است.
هوش مصنوعی: چهرهای که مانند نقش یک پارچه زیبا و نرم است، به زیور و شکوهی میدرخشد که شبیه به تصویر یک فرش با ارزش و بافت چشمگیر به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: چو بتی زیبا بر تخت نشسته، در حالی که یک درخت زرین را در پوشش کلاهی گرانبها به دوش دارد، به آرامی کمر خود را با قبا بسته است.
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که با وجود کسلکنندگی و خستگی، برآورده کردن نیازها و خواستههای ما ضروری است و نباید اجازه دهیم که محدودیتها و حرامها ما را از هدفهایمان بازدارند. به نوعی به تلاش و پافشاری در برابر چالشها اشاره دارد.
هوش مصنوعی: به یک صوفی که لباس کهنه به تن دارد و به رقص و سماع مشغول است بگو که هیچ چیز کهنهای را نمیخرد، حتی اگر با زردک پوشیده باشد.
هوش مصنوعی: وقتی که کارها به هم میریزد، حتی بهترین لباس هم آسیب میبیند و در نهایت هیچ چیز از آن باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: اگر بر تن تو پیراهنی ضروری باشد، پس یکی دیگر هم لازم است که از خشکی و نازکی برگرداند.
هوش مصنوعی: کسی که با ظاهری فریبنده و رنگارنگ خود را به نمایش میگذارد و به خود میبالد، در واقع به زحمت و تلاش برای زندگی وابسته است و وضعیت او از نظر معنا و ارزش، شبیه به یک حیوان تنبل و بیخبر از واقعیات است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در مسیر جدایی و دوگانگی، توجیه و دلیل خود را بهدست میآوری، اما با ورود به مرحلهی وحدت و اتحاد، به آرامش و کمالی دست مییابی که تمام آن دغدغهها و مشکلات از بین میرود. بهعبارتی، زمانی که به یکی بودن و وحدت میرسی، مشکلات و تنشها به فراموشی سپرده میشود.
هوش مصنوعی: عجب است از گندکان اصفهان که مانند حریر اینگونه نرم و لطیف در بر دارد.
هوش مصنوعی: همچون بادی که دارای زین و مسواک است، حکم علم به وجود میآید و سجاده به زردی در میآید، به سبب رهبری او.
هوش مصنوعی: با نهایت جذابیت، دل به دامن معشوق میزنم، به طریقی که طاووس با افتخار پرهایش را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: حالا که زمان کاشت حصیر و چیدمان بوریا به زمین است، چه شده که سبزهها به خاطر زیبایی به زمین نمیرویند؟
هوش مصنوعی: در باغ، گل و لالهای وجود دارد که مانند یک سرخی با شکوه و لطیف است. این گلها لباس زیبا و مجللی را به باغ و شکوفههایش میبخشند.
هوش مصنوعی: سروی بلند و زیبا از زیر پوششی سبز رنگ و حنایی رنگ بیرون آمده است و به نظر میرسد که در آغوش گرفته شده است.
هوش مصنوعی: از نقد و ایرادگیری کوچک بر گیاه گل، آن گل نازک دامنش را باز کرده و شکوفا شد، به طوری که زمین را از طلای خود پر کرده است.
هوش مصنوعی: به مانند اینکه دال (دوست) شربت سفیدی است و دستش نرم و لطیف است، بیا به گلستان نگاه کنیم و به بنفشه و نرگس توجه کنیم.
هوش مصنوعی: به زیبایی و بزرگایی چهرهی آسمانی خیره کننده بیندیش که همچون آسمان آبی درخشان است و ستارهها از آن میدرخشند.
هوش مصنوعی: سنجاب به دنبال کسی است که از حال و هوای دنیا و تغییرات آن آگاه باشد و بتواند به او کمک کند تا در برابر سختیها و راحتیهای زندگی آماده باشد.
هوش مصنوعی: همواره گوش به زنگ باش و سخنان حکایت را به خاطر بسپار.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که انسان باید مانند یک کاغذ سفیدی باشد که آماده دریافت پیامها و معانی جدید است. در این بین، میتواند به ارتباط یا تضاد میان مفاهیم شیر و شکر (دو عنصر شیرین و شیرینتر) اشاره کند که نشاندهنده ترکیب یا تضاد در زندگی و تجربیات انسانی است. انسان میتواند از این دو عنصر متفاوت در یادگیری و رشد خود بهرهبرداری کند.
هوش مصنوعی: شنیدهای که داستان دلاوران و سلحشوران چگونه است، آنهایی که در میدان جنگ حاضر میشوند و با دلیران در خط مقدم مواجه میشوند.
هوش مصنوعی: این بیان میگوید که از نوع حرکت و کیفیت پوشش بهاری، احساس رقابتی بین آنها ایجاد شده است که خبر آن به گوشها رسیده است.
هوش مصنوعی: قاقم (پرندهای) شرف و زیبایی دارد، بهطوری که اگر تو در پوستین هم بِپوشی، بیدمشک و نسیم خوشش از تو گرفته و دستت را بهسوی خود میکشاند.
هوش مصنوعی: در میان پارچههای کتان و حریر، دوستی هست که هیچگاه اجازه نمیدهد مویی بین آنها قرار گیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چگونه برخورم از وصل آن بت دلبر
که سوخت آتش هجرش دل مرا در بر
طمع کند که ز معشوق برخورد عاشق
بدین جهان نبود کار ازین مخالفتر
از آنکه عاشق نبود کسی که دل ندهد
[...]
فسانه گشت و کهن شد حدیثِ اسکندر
سخن نو آر که نو را حلاوتیست دگر
فسانهٔ کهن و کارنامهٔ به دروغ
به کار ناید رو در دروغ رنج مبر
حدیثِ آنکه سکندر کجا رسید و چه کرد
[...]
بنوبهار جوان شد جهان پیر ز سر
ز روی سبزه بر آورد شاخ نرگس سر
خزان جهان را عهد ار چه کرده بود کهن
بهار عهد جهان باز تازه کرد ز سر
هوا نشاند ببرگ شکوفه در، یاقوت
[...]
پلی شناس جهانرا و نو رسیده براو
مکن عمارت و بگذار و خوش ازو بگذر
کرا شنیدی و دیدی که مرگ دادامان
ز خاص و عام و بدو نیک و از صغیر و کبر
اگر هزار بمانی و گر هزار هزار
[...]
بفال سعد و خجسته زمان و نیک اختر
نشسته بودم یک شب بباغ وقت سحر
ز باختر شده پیدا سر طلایۀ روز
کشیده لشکر شب جوق جوق زس خاور
فلک چو بیضۀ عنبر نمود و انجم او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.