زلف هندوی تو در تابست و ما را تاب نیست
چشم جادوی تو در خوابست و ما را خواب نیست
با لبت گر باده لاف جانفزائی می زند
پیش ما روشن شد این ساعت که او را آب نیست
نرگست در طاق ابرو از چه خفتد بی خبر
زانک جای خواب مستان گوشه ی محراب نیست
ساکن کوی خرابات مغان خواهم شدن
کز در مسجد مرا امید فتح الباب نیست
خاک ره بر من شرف دارد اگر مست و خراب
بر در میخانه خفتن خوشتر از سنجاب نیست
پیش رویش ز آتش دل سوختم پروانه وار
زانک شمعی چون رخش در مجلس اصحاب نیست
گفتمش کاخر دل گمگشته ام را بازده
گفت باری این بضاعت در جهان نایاب نیست
روضه ی رضوان بدان صورت که وصفش خوانده ئی
چون بمعنی بنگری جز منزل احباب نیست
ایکه خواجو را ز تاب آتش غم سوختی
این همه آتش چه افروزی که او را تاب نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بررسی احساسات خود نسبت به محبوبهاش میپردازد. او از زیبایی و جاذبههای معشوقهاش صحبت میکند، اما در عین حال به ناتوانی خود در مقابل این جذابیتها و دلتنگیهایش اشاره میکند. او از بیخوابی و بیتابی خود به خاطر عشق سخن میگوید و به این نکته میرسد که در دنیای عشق، امید به بهبودی و آرامش وجود ندارد. شاعر همچنین با اشاره به نقش شراب و خرابات، به زندگی بیپروای خود در کنار معشوق اشاره دارد و این نکته را متذکر میشود که در نهایت، خوشی و آسایش را در همین حال و هوای مستانه جستجو میکند. در آخر، او به قدرت و سختی عشق خود اعتراف میکند و میگوید که اگر چه آتش دلش فروزان است، اما همچنان در حیرت از احساساتی میسوزد که نمیتواند تحمل کند.
هوش مصنوعی: زلف پیچیده و جذاب تو در حال تاب خوردن است، اما ما انگیزهای برای تاب خوردن نداریم. چشمهای جادویی و دلربای تو ما را به خواب نمیبرند و ما از خواب بیبهرهایم.
هوش مصنوعی: اگر با لبت بادهای بنوشی و ادعای افزایش جان و زندگی کنی، این لحظه برای ما روشن شده که او دیگر از آب بیبهره است.
هوش مصنوعی: چرا گل نرگس زیر طاق ابرو بیخبر خوابش برده است، در حالی که جای خواب عاشقان در گوشهی محراب نیست؟
هوش مصنوعی: میخواهم در محل خراباتیها ساکن شوم، زیرا از در مسجد امیدی به ورود ندارم.
هوش مصنوعی: اگر بر در میخانه خوابیده باشم، حتی اگر مست و خراب باشم، برایم بهتر از آن است که به سنجاب چیزی برتری داشته باشم. حتی خاک مسیر بر من ارزشمندتر است.
هوش مصنوعی: در برابر چهرهاش، قلبم به شدت میسوزد و همچون پروانهای دور شمع میچرخم؛ زیرا که او در جمع دوستان، همچون شعلهای نیست که من به آن نزدیک شوم.
هوش مصنوعی: به او گفتم که شاید روزی دل گمشدهام را پیدا کند. او در پاسخ گفت که چنین چیزی در این دنیا دیگر پیدا نمیشود.
هوش مصنوعی: بهشتی که تو توصیفش را خواندهای، وقتی به معنا و عمق آن نگاه کنی، جز خانهی دوستان و آشنایانت نیست.
هوش مصنوعی: ای کسی که خواجو را از شدت غم به آتش کشیدی، این همه آتش که روشن میکنی، برای او طاقت تحمل وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون خوی او عنبر سارا و مشک ناب نیست
با سنان و نیزه او اژدها را تاب نیست
آفتاب و ماه را با طلعت او تاب نیست
چون حدیث او بپاکی لؤلؤ خوشاب نیست
کوه آهن باشرار تیغ او جر آب نیست
[...]
جمع باشید ای حریفان زانک وقت خواب نیست
هر حریفی کو بخسبد والله از اصحاب نیست
روی بستان را نبیند راه بستان گم کند
هر که او گردان و نالان شیوه دولاب نیست
ای بجسته کام دل اندر جهان آب و گل
[...]
خم تهی گشت و هنوزم جان ز می سیراب نیست
خون تو هست آخر، ای دل، گر شراب ناب نیست
ناله زنجیر مجنون ارغنون عاشقانست
ذوق آن اندازه گوش اولواالالباب نیست
عشق خصم من بس ست، ای چرخ، تو زحمت مکش
[...]
چشم من گوش خیالت دارد، اما خواب نیست
هست جان را، عزم پا بوست ولی، اسباب نیست
دیده را هر شب خیالت میشود مهمان، ولی
دیده را اسباب مهمان در میان جز آب نیست
رویت آمد، قبله دل ابروت، محراب جان
[...]
بی رخ عاشق فریبت در دو چشمم خواب نیست
بحر عشقت را نمی دانم چرا پایاب نیست
از سر و سامان برآمد از غم عشقت دلم
در جهانم لاجرم جز درد دل اسباب نیست
موج بحر روز هجرانت مرا از سر گذشت
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.