گنجور

 
خواجوی کرمانی

زلف هندوی تو در تابست و ما را تاب نیست

چشم جادوی تو در خوابست و ما را خواب نیست

با لبت گر باده لاف جانفزائی می زند

پیش ما روشن شد این ساعت که او را آب نیست

نرگست در طاق ابرو از چه خفتد بی خبر

زانک جای خواب مستان گوشه ی محراب نیست

ساکن کوی خرابات مغان خواهم شدن

کز در مسجد مرا امید فتح الباب نیست

خاک ره بر من شرف دارد اگر مست و خراب

بر در میخانه خفتن خوشتر از سنجاب نیست

پیش رویش ز آتش دل سوختم پروانه وار

زانک شمعی چون رخش در مجلس اصحاب نیست

گفتمش کاخر دل گمگشته ام را بازده

گفت باری این بضاعت در جهان نایاب نیست

روضه ی رضوان بدان صورت که وصفش خوانده ئی

چون بمعنی بنگری جز منزل احباب نیست

ایکه خواجو را ز تاب آتش غم سوختی

این همه آتش چه افروزی که او را تاب نیست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
قطران تبریزی

چون خوی او عنبر سارا و مشک ناب نیست

با سنان و نیزه او اژدها را تاب نیست

آفتاب و ماه را با طلعت او تاب نیست

چون حدیث او بپاکی لؤلؤ خوشاب نیست

کوه آهن باشرار تیغ او جر آب نیست

[...]

مولانا

جمع باشید ای حریفان زانک وقت خواب نیست

هر حریفی کو بخسبد والله از اصحاب نیست

روی بستان را نبیند راه بستان گم کند

هر که او گردان و نالان شیوه دولاب نیست

ای بجسته کام دل اندر جهان آب و گل

[...]

امیرخسرو دهلوی

خم تهی گشت و هنوزم جان ز می سیراب نیست

خون تو هست آخر، ای دل، گر شراب ناب نیست

ناله زنجیر مجنون ارغنون عاشقانست

ذوق آن اندازه گوش اولواالالباب نیست

عشق خصم من بس ست، ای چرخ، تو زحمت مکش

[...]

سلمان ساوجی

چشم من گوش خیالت دارد، اما خواب نیست

هست جان را، عزم پا بوست ولی، اسباب نیست

دیده را هر شب خیالت می‌شود مهمان، ولی

دیده را اسباب مهمان در میان جز آب نیست

رویت آمد، قبله دل ابروت، محراب جان

[...]

جهان ملک خاتون

بی رخ عاشق فریبت در دو چشمم خواب نیست

بحر عشقت را نمی دانم چرا پایاب نیست

از سر و سامان برآمد از غم عشقت دلم

در جهانم لاجرم جز درد دل اسباب نیست

موج بحر روز هجرانت مرا از سر گذشت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه