چه چشم مست تو با خواب می کند بازی
دو چشم من همه با آب می کند بازی
چنین که غمزه شوخ تو مست و مخمورست
چرا بگوشه ی محراب می کند بازی
ببین که آهوی روباه باز صیادت
چگونه با دل اصحاب می کند بازی
چو خون چشم من آمد بجوش از آنرویست
که با سرشک چو عنّاب می کند بازی
ز زیر پهلوی پر خار من چه غم دارد
کسی که بر سر سنجاب می کند بازی
بیا که زلف رسن باز هندو آسایت
شبی دراز بمهتاب می کند بازی
دلم ز بیخردی همچو طفل بازیگر
بدان کمند رسن تاب می کند بازی
تفرّجیست که شب باز طرّه ات همه شب
بنور شمع جهانتاب می کند بازی
عجب ز مردم بحرین دیده ات خواجو
که در میانه ی غرقاب می کند بازی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خیال دوست که در خواب میکند بازی
درون دیدهٔ پُرآب میکند بازی
در آفتاب، سر زلف عنبرافشانش
چو هندویی ز سر تاب میکند بازی
ز طوطی خط او چون نبات بگدازم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.