گنجور

 
۸۸۶۱

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۷۵ - تطبیق حکایت بر احوال آدمی

 

... باد صرصر چون وزیدن در گرفت

هر چنار و عرعر از بن برگرفت

نرم نرم از غرفه ی کربا گذشت ...

... تیزبین و دوربین و کورباش

با همه بنشین ولی گمنام شو

دردها میگیر و صاف آشام شو ...

... در جهان گر از جهان وارسته است

در بخود از خلق عالم بسته است

هر که وارست از جهان در این جهان ...

ملا احمد نراقی
 
۸۸۶۲

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۷۶ - سوزانیدن زنان هندوان خود را با شوهران

 

... شعله ها از بهر او افروختن

آبنوس و عود و صندل آورند

خرمن اندر خرمن آتش می زنند ...

... چونکه آیند آن عروسان پای تخت

شاد و بر گاو فنا بندند رخت

دست همت بر تن و بر جان زنند ...

... هریکی در جای خود مأوا کنند

چونکه بنشینند بر آن تخته بست

دل ببرند از خود و از هرچه هست ...

... آنچه باید عقل از آن افزون شود

ای عجب بنگر که خیل زندگان

خویش را سوزند بهر مردگان ...

ملا احمد نراقی
 
۸۸۶۳

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۸۰ - در بیان رجوع به حکایت خلیل الرحمن

 

... در دلش چیزی نه جز دانای پاک

حکم تکلیفش نبدگر پای بند

پاره کردی او دو صد زنجیر و بند

صد کمند آهنین بگسیختی ...

... از ره تکلیف خودداری نمود

پس ببستند آن گروهش دست و پا

تا به آتش افکنندش از جفا ...

... خلق عالم را دلیل و رهبر است

دیده از دیدن فروبست آفتاب

چرخ را آمد سکون خاک اضطراب ...

... شد خطاب از حق به آن کروبیان

کی برای خدمتم بسته میان

هست دستوری شما را سربسر ...

ملا احمد نراقی
 
۸۸۶۴

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۹۱ - تتمه حکایت پسر مهتر تاجر

 

گو پدر را تا دهد سرمایه ام

بنگرد در سود جستن پایه ام

چون شنید این از پسر مرد صدیق ...

... آنچه گوید از پدر آثار هست

در بناة و در بنی بسیار هست

گفت پس باشد پدر را هم شریک ...

... رقص کردی دوره ای از انبساط

باز بنشستی شدی اندر حساب

از نشاط آن شب ز چشمش رفت خواب ...

... بوق حمام اشتوران را بار کرد

نامه ای بنوشت پس سوی پدر

کرد او را زین تجارت با خبر ...

... هی شترها شد سقط در زیر بار

خواجه بنماییم کو و کو حصار

خواجه ما را زود می باید ایاب ...

... هست سیصد ساربان گرسنه

نی غذا و نی عشا اندر بنه

خواجه برگو راه شربتخانه کو ...

... خواجه حیران ماند چون خر در وحل

بسته اشتر بر وی ابواب خیل

کس فرستاد و طلب کرد آن صدیق ...

... هین بیا و رشد آن فرزند بین

پای من از دست او در بند بین

خود نگفت آن کودن مادر فلان ...

... درد باید ای برادر درد درد

ورنه رو بنشین عبث هرزه مگرد

راست خواهی هرکسی را درد نیست ...

... ورنه در دکان نشین پالان بدوز

هر که نی از شوق آبستن بود

بلکه نی مرد است از زن کم بود ...

... تا بگیرم گوشه ای زین مردمان

همتی تا در ببندم خلق را

همکشم بر سر بکنجی دلق را ...

ملا احمد نراقی
 
۸۸۶۵

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۹۲ - در خواب دیدن شخصی عابدی را که مرده بود و استفسار احوال آن نشأة

 

... گفت حق با تو چه کرد ای نیکبخت

گفت بستم چون ازین ویرانه رخت

خواستند از من در آن عالم عمل ...

... بد زمین از بحر باران آشتاب

خانه ها را جملگی در بسته بود

بلکه مرغان را همه پر بسته بود

یک هریره دیدی اندر برزنی ...

... می دوید از هر طرف ناخی نبود

گه خزیدی در بن دیوار و گاه

آستان خانه ای کردی پناه

نی بن درگاه و نی بنگاه در

سود دادش از تگرگ و از مطر ...

ملا احمد نراقی
 
۸۸۶۶

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۹۹ - بندگی خدا سبب زندگی حقیقی است

 

... لیک شد او مستعد زندگی

جوید او را از کجا از بندگی

پیش از این بود از عنایت کار او ...

... بعد از این افتاد کارش با عمل

بندگی ربنا عزوجل

زنده گردد زین سپس از بندگی

بندگی کن تا بیابی زندگی

زندگی هست آب حیوان ای عمو

زان بنوش و جسم و جان را هم بشو

بنده او شو که جاویدان شوی

شو گدای او که تا سلطان شوی ...

... ذره را خورشید جان افزا کند

شب به یاد او به بستر نه قدم

تا شود بستر گلستان ارم

این سخن بگذار کامد خصم مرد

تا حضور قاضی دانای فرد

خصم آمد قاضیا بنگر چرا

گوش من دندان گرفت آن بی حیا

ملا احمد نراقی
 
۸۸۶۷

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۰۰ - بقیه حکایت قاضی و خصم مردی که گوش او مجروح بود

 

... کی تواند گوش خود دندان گرفت

خصم گفتا بنگر ای عاجزنواز

گردنش چون گردن اشتر دراز ...

... تیشه ای باشد هوس را ریشه زن

خار بنهای هوا را بیخ کن

دوستی تیغی بود فولاد دم ...

... عشق را با رسم و عادت کار نیست

بسته ی این عالم پندار نیست

مذانست العشق فارقت المنی ...

... با دل بیمار من گو ای ندیم

تیره بنگر کلبه ی تاریک من

برکن از خورشید رخسارش سخن ...

... هست روزان و شبان در سیر و گشت

بسته آیا بر بنی عامر هنوز

ناله اش خواب شب و آرام روز ...

... عشق می گیرد عنان از دست من

تا چه سازد بر تن نی بست من

ای خدا فریاد از این خون گشته دل ...

ملا احمد نراقی
 
۸۸۶۸

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۰۵ - حکایت مرد روستایی ساده که تخم منار کاشت

 

... گفت آسان باشد این ای بازیار

تخم آن بستان و اندر ده بکار

تا به یک سالت دهد بر نردبان ...

... آفت این حاصل آیا از کجاست

بیل زد دور گزربن را شکافت

آن گزر را در زمین بنهفته یافت

آن گزر را دید بر شکل منار ...

... چون نشاید جمع این اضداد کرد

خویش را باید ز بند آزاد کرد

بند بگسل جان من آزاد شو

فارغ از هم بستن اضداد شو

ورنه باشی روز و شب در زیر بار ...

ملا احمد نراقی
 
۸۸۶۹

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۰۷ - بقیه حال حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل ذبیح

 

شست هاجر پیکر فرزند را

شانه زد آن کاکل دلبند را

مشک زد آن زلف عنبربار را ...

... هم پرم را قوت پرواز نیست

ای دریغا در قفس را بسته است

ای دریغا بال من بشکسته است ...

... باد پیمایی خدایا تا بچند

یک عنایت کن خلاصم کن ز بند

این دل ناشاد من را شاد کن

هم ز بند غیر خود آزاد کن

مرغیم در گردنم افتاده دام ...

ملا احمد نراقی
 
۸۸۷۰

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۱۱ - بیان در اشاره به اسرار صلوة و افعال آن به قول بعض از اهل معرفت

 

... آن مصلی موقف و قبله وقوف

بستن احرام در موقف عکوف

چون شدی واقف در آن موقف زبان ...

... سربزیرم چونکه هستم روسیاه

گویدت ای بنده سر بردار چست

نامه ی اعمال خود بنگر درست

سر برآری دل ز هولت چاک چاک ...

... کان شها پاکا بلندا برتورا

بنگر از رحمت در این موقف مرا

گویدت گویا که سر بردار هین ...

... پس نشینی بر زمین بیچاره وار

دست بسته پا شکسته شرمسار

پس به توحید خدا گویا شوی ...

... السلام ای عاصیان را مرتجی

السلام ای بندگان صالحین

السلام ای انبیاء مرسلین ...

ملا احمد نراقی
 
۸۸۷۱

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۱۲ - در بیان آوردن ابراهیم ع اسماعیل را در قربانگاه منی

 

... آمد ابراهیم و فرزندش ز پی

گفتش ابراهیم او را یا بنی

فی المنام انی اری ان اذبحک ...

... زود زود ای جان بابا زود باش

بنده ی فرمان آن معبود باش

گرنه فرمان از خدا بد مرتورا ...

... کاسه ای از استخوان پرچرک وریم

بشکن و بستان عوض ملک عظیم

جرعه ی خون نجس انکار کن ...

... لحظه لحظه بردی این خنجر بران

با طناب شرع بندش دست و پای

خنجر فرمان نهش بر حلق و نای ...

... باید اندر خون خود زد دست و پا

در به روی خود بزرگی بسته بود

از میان خلق عالم رسته بود

ملا احمد نراقی
 
۸۸۷۲

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۱۶ - در بیان اراده ی ابراهیم ع ذبح فرزند خود اسماعیل را

 

... پس نهادش سر به زانو آن جناب

دست و پایش بست محکم با طناب

دست و پایش بست نه از بیم گریز

نی ز بیم منع و آویز ستیز

بلکه بستن رسم قربانی بود

حرمت درگاه سلطانی بود

بسته ی زنجیر تسلیم و رضاست

دست و پایش بند تقدیر و قضاست

دست و پایش بسته ی زنجیر اوست

گردنش را رشته ی تقدیر اوست ...

... در چه کاری هان و هان ای قاضی اک

بسته ای عمامه و تحت الحنک

قاضی دین خدای اکبری ...

ملا احمد نراقی
 
۸۸۷۳

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۱۷ - شهادت خلاف دادن یکی از ائمه جماعت

 

... آمد و اندر صف اول نشست

با امام اندر نماز احرام بست

چون شدند آن قوم فارغ از نماز ...

... مرد مسکین پیش او برپای خاست

با تنحنح مولوی بنشست راست

گفت نی بتوان شهادت را نهفت ...

... کاش نبود در جهان یک مولوی

داد از این دستاربندان داد داد

رفت شرع و ملت از ایشان به باد ...

... کاش نوک خامه شان بشکسته باد

وین زبانهاشان ز گفتن بسته باد

کاش درسی می نخواندی از نخست ...

ملا احمد نراقی
 
۸۸۷۴

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۲۱ - درخواست پادشاه از آن فقیر که دخترش را بپذیرد

 

... داده اندش شام قدر و صبح عید

گیسوی مشکین بناگوش سفید

می کنم جفت تو آن زیبا صنم ...

... مرده ای را مژده جانی رسید

باد فروردین به بستانی وزید

آنچه رو داد آن جوان را آن زمان ...

... نشیه این باده اش بیهوش کرد

دیده اش بست و زبان خاموش کرد

در جواب پادشاه محترم ...

... در زمانی از نحوستها بری

عقد زهره بسته شد با مشتری

پس به خلوتگاه خاص از بهر سور ...

ملا احمد نراقی
 
۸۸۷۵

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۲۵ - راز و نیاز جوانی در مسجد به درگاه حضرت سبحان

 

... شاید آید نانی از مزدت به دست

چون دگر نانی نمانده در بنه

امشبی خوابیم با هم گرسنه ...

... مرد چون فارغ شد از فرض عشا

مدتی بنشست در ورد و دعا

بیخبر از آن عطاهای شگرف ...

... تا چه طرحی ریزد اندر گفت خویش

آمد و بیرون در بنشست زار

هم خجل از اشکم از زن شرمسار ...

... باد فرش بساط آرای او

آسمان بسته میان از کهکشان

بهر خدمتکاریش چون بندگان

رعد طبالی بود در کوی او ...

... طایران اندر فراز شاخها

مار و مور اندر بن سوراخها

ماهیان در قعر دریاهای ژرف ...

... لقمه خوار مطبخ شیلان او

اوست روزی بخش هر جنبنده ای

زندگی بخشای هرجا زنده ای

ملا احمد نراقی
 
۸۸۷۶

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۲۸ - رجوع به حکایت جوان چاره جو در مسجد و به مقصد رسیدن او

 

... می شود در دل چراغان شگرف

روشنا آن دل ازین بربست طرف

شمع در شمع و چراغ اندر چراغ ...

... ماه و مهر اندر حجاب از روی او

هر دو عالم بسته ی یکموی او

نوعروسی خاکپایش جان پاک ...

... در طواف و سعی چشمانش به راه

منتظر بنشسته در دل صبح و شام

دیده هایش بر در و دیوار بام ...

... آن امام راستان راستین

کای شما پابند دهر روزگار

ای اسیر روز و تیره شام تار ...

... یوسفی تو چاه کنعان این جهان

در بن چاهی تو چون یوسف نهان

التفاتی از خدا باشد رسن ...

... روح بخشا هر کجا عظم رمیم

منتظر بنشین تو در آن باغها

شامه ی خود نه برآن سوراخها ...

... گه یکی زایشان نماید چهره پاک

اندران آیینه ی بس تابناک

تاکسی بیند مگر رخسار او ...

... افکند در گردنش مشکین کمند

دل ازو بستاند از یک نوشخند

حبذا چشمی که آن رخسار دید ...

ملا احمد نراقی
 
۸۸۷۷

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۲۹ - رجوع به حکایت جوان خارکن که مایل به دختر پادشاه بود

 

... جان فدای داد آن سلطان داد

وین قدم چون سوی دل بنهاد پیش

پیش آمد زان طرف بنواز بیش

تاکنون روزن به روزن میفزود ...

... شهر را ناگه بیکبار آب برد

از شکاف تنگ بست تخته ها

آب در کشتی درآمد قطره ها ...

... بردش از آتش به گلشن چون خلیل

عشق شیرین کار بنمودش مجاز

پس ببردش تا حقیقت ترکتاز ...

ملا احمد نراقی
 
۸۸۷۸

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۳۳ - جواب دادن حضرت رسول صلی الله علیه و آله به جبرئیل ع

 

... کردمی قربان آن سلطان جان

گر حسین بن علی جان من است

جان دل خوش بهر سلطان من است ...

... وعده اش را چون شد ایام وفا

بارها بستند سوی کربلا

ای مدینه جامه نیلی کن به بر ...

ملا احمد نراقی
 
۸۸۷۹

ملا احمد نراقی » دیوان اشعار » منتخب غزلیات و قطعات » شمارهٔ ۱۳

 

... انصاف کجا رفت ببین مدرسه کردند

جایی که در آن میکده بنیاد توان کرد

منمای به زاهد تو ره کوی خرابات

این ره نه به هر بوالهوس ارشاد توان کرد

با غیر صفایی مه من عهد وفا بست

دل را به چه امید دگر شاد توان کرد

ملا احمد نراقی
 
۸۸۸۰

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب دوم » فصل اول - قوای چهارگانه و تبعیت سایر قوا از آنها

 

... و دوم که شهوت است مانند عامل خراج است و طماع دورغ زن فضول و تخلیط گر است و هر چه وزیر که عقل است گوید شهوت هوای مخالف آن کند و همیشه طالب آن است که راه روح را زده و او را محکوم حکم خود نماید و مانند بهایم و چهارپایان غرق لجه شهوات نموده و به هر چه او را امر نماید از مشتهیات اکل شرب جماع مرکب لباس مسکن و امثال آن روح بدون آنکه در ارتکاب آن با وزیر مشورت نموده و صواب و فساد آن را فهمیده باشد متابعت نماید

و سوم که غضب است به شحنگی آن شهر منصوب است و تند و تیز و بی باک و شریر است همه کشتن و بستن و زدن و شکستن و ظلم و ایذاء و عداوت و بغض را طالب است و در صدد آن است که پادشاه را که روح است فریب دهد تا به آنچه او اشاره نماید عمل کند و فرمان عقل را اطاعت ننماید و او را چون سباع درنده همه شغل دریدن و ایذاء بوده باشد

و چهارم که وهم است شغل آن مکر خدعه تلبیس خیانت و فتنه است و می خواهد که سلطان مملکت بدن مطیع و منقاد او شود تا به هر چه فرمان دهد از فریفتن و شیطنت و افساد و مکر اطاعت نموده تجاوز نکند ...

... اما آن سه قوه دیگر را با یکدیگر نزاعی نیست از این جهت که هیچ یک به خودی خود منکر فعل دیگری نیستند و ممانعت از اعمال دیگری نمی نمایند مگر به اشاره عقل تواند شد که بالذات یا به جهت بعضی عوارض خارجیه بعضی از این قوا را ضعفی و بعضی را غلبه و قوتی باشد و لیکن این نه به جهت معاندتی است که فیما بین ایشان باشد بلکه به این سبب است که در نفوس سایر حیوانات که از قوه عاقله خالی اند منازعه نیست اگر چه مختلف اند در قوه ای که در آنها غلبه و تسلط دارد همچنان که غلبه در جند شیاطین از برای قوه واهمه است و در خیل سباع از برای قوه غضبیه است و در حزب بهایم از برای شهویه و همچنین در نفوس ملایکه نیز منازعه نیست و مجادله راه ندارد زیرا که قوه ایشان منحصر است در عاقله و از آن سه قوه دیگر خالی هستند پس ممانعت و تدافع در آنها نیست

و از اینجا روشن می شود که جامع همه عوالم و محل جمیع آثار انسان است که از میان جمیع مخلوقات مخصوص شده است به قوای متخالفه و صفات متقابله و از این جهت است که مظهریت اسماء متقابله الهیه به او اختصاص دارد و مرتبه قابلیت خلاف ربانیه به او تعلق گرفته و عمارت عالم صورت و معنی در خور اوست و خلعت سلطنت اقلیم غیب و شهود برازنده قامت او و طایفه ملایکه اگر چه مخصوص اند به رتبه روحانیت و مبتهج و مسرورند به لذات عقلیه و انوار علمیه و لیکن در عالم جسمانیت که یکی از عوالم پروردگار است ایشان را تسلطی نیست و اجسام فلکیه اگر چه بنابر قواعد حکماء صاحب نفوس مجرده هستند اما آنها را از اوصاف متضاده و طبایع مختلفه خبری نیست منازل هولناک و راههای خطرناکی طی نکرده اند و سنگلاخهای نزاع و جدال قوا را از پیش برنداشته اند و بار گران تقلب در اطوار نقص و کمال را بر دوش نکشیده اند و زهر جانگزای انقلاب صفات و احوال را نچشیده اند و بر خلاف انسان اند که چون به مرتبه کمال رسد احاطه به جمیع مراتب نموده و سیر در طورهای مختلفه کرده و عالم جماد و نبات و حیوان و ملایکه را درنوردیده و مرتبه مشاهده وحدت برسد

پس انسان نسخه ای است جامع ملک و ملکوت و معجونی است مرکب از عالم امر و خلق ...

ملا احمد نراقی
 
 
۱
۴۴۲
۴۴۳
۴۴۴
۴۴۵
۴۴۶
۵۵۱