یاسه باشد در میان هندوان
هم ز عهد باستان تا این زمان
مردگان خود بباید سوختن
شعله ها از بهر او افروختن
آبنوس و عود و صندل آورند
خرمن اندر خرمن آتش می زنند
پس بسوزانند جسم مردگان
همچنانکه روحشان در آن جهان
خواجه ای را چون سر آید زندگی
گرد آیند از پی سوزندگی
جمع گردد عالمی از خاص و عام
تا بسوزانند آن خواجه همام
یک دو تن از خواصگان خلوتش
نوعروسان حریم عزتش
جسم و جان در حضرتش قربان کنند
خویش را بر شعله ی سوزان کنند
پس بیارایند از پا تا به سر
از زر و مرجان و یاقوت و گهر
از حریر هند و دیبای فرنگ
پرنیان سرخ و سبز و لاله رنگ
کرد هر هفت همچو طاوس بهار
لب پر از صد خنده رخ پر از نگار
دیده ها مکحول و رخها غازه ناک
زلف آشفته گریبان کرده چاک
دست افشان پای کوبان با دلال
سوی آتش ره نوردند با عجال
مؤبدان اندر یمین و در یسار
مطربان در نغمه اندر هر کنار
اینچنین آیند با ناز و خرام
تا بر آن خرمن آتش تمام
تختهای صندل و عود و چنار
برفراز هم چو تخت زرنگار
قبه ای از تختها افراشته
خواجه را بر کنگرش بگذاشته
نعش خواجه بر فراز تخت نار
دور آن جای عروسان تتار
چونکه آیند آن عروسان پای تخت
شاد و بر گاو فنا بندند رخت
دست همت بر تن و بر جان زنند
گوی هستی را به صد چوگان زنند
بگذرند از جسم و از جان رایگان
از برای خواجه ی بیحس و جان
آستین بر چهره عالم زنند
اختلاط جسم و جان بر هم زنند
پس بر آن تخت فنا بالا روند
هریکی در جای خود مأوا کنند
چونکه بنشینند بر آن تخته بست
دل ببرند از خود و از هرچه هست
مرگ پیش از مرگشان پیدا شود
چشمشان بینا زبان گویا شود
خنده ی شادی زنند از انبساط
آتش اندر شعله ایشان در نشاط
پس ببینند آنچه ناید در نظر
بشنوند آنها کز آن نبود خبر
زینت و زیور ز خود دور افکنند
هم ز دست و گوش و گردن بگسلند
پس بسوی هرکسی زان انجمن
رو کنند آیند با وی در سخن
آگهش سازند ز استقبال او
آنچه آید پیش او زاحوال او
بی تفاوت آنچه گویند آن شود
عقلها از گفتشان حیران شود
اینچنین گویند تا آتش فتاد
هم دهانشان هم زبان برباد داد
چونکه مردند از خود وفانی شدند
آگه از اسرار پنهانی شدند
هندویی از بهر هندو مرده ای
بگذرد از جان نیم افسرده ای
پرده برچینند از پیشش عیان
تا بر او گردد عیان سر نهان
در ره آن زنده ای سرمد اگر
زنده جانی بگذرد از جان و سر
من نمی دانم بگویم چون شود
آنچه باید عقل از آن افزون شود
ای عجب بنگر که خیل زندگان
خویش را سوزند بهر مردگان
می کند آن زنده ی سرمد طلب
از تو جان ندهی عجب ای صد عجب
نیم جانی ده از آن صد جان ستان
پارگین ده چشمه ی حیوان ستان
یکقدم از خود گذر کن ای ودود
پس قدم بگذار در ملک خلود
از تو تا سر منزل جانان تو
یکدوگامی پیش نبود جان تو
هر دو عالم در تو باشد مستتر
تو نداری از خود ای بابا خبر
پادشاهی و گدایی می کنی
گنج داری بینوایی می کنی
تشنه می میری و عمان پیش تو
چیست عمان آب حیوان پیش تو
گنج اعظم در میان مشت توست
خاتم جم در کهین انگشت توست
تو گدایی می کنی با آه و دود
بر در هر خانه ی گبر و یهود
سال و مه جان می کنی در حرص و آز
نام آن را مینهی عمر دراز
روزها صد جان کنی اندر طلب
تا بکف آری دو نان از بهر شب
پس خوری و فضله سازی نان خویش
روز دیگر جان کنی چون روز پیش
کار تو اینست اندر ماه و سال
گاه در جان کندنی گاهی مبال
روزگاران شغلت این است و فنت
زندگانی نبود این جان کندنت
می کنی جان تا برآید جان تو
ای دریغا درد بیدرمان تو
در میان چار خصم جنگجوی
کی برد جان ای رفیق نیکخوی
گم غم مغلوبی این گاه آن
چون تو رفتی خواه این و خواه آن
چونکه می رانند آخر ای عزیز
خود بمیر و از غم مردن گریز
می توان تا کی غم ایام خورد
زنگ از این غم باید از خاطر سترد
چاره ی این چیست دانی جان من
از وجود خویش بیرون آمدن
کار آتش بایدت آموختن
روز و شب از پای تا سر سوختن
عمر رفت و روز رفت و شام رفت
سال رفت و ماه رفت ایام رفت
دیگران رفتند پیش گنج و ناز
در مقام خانه ی تو پیش باز
ای تو سرمست هوا هشیار شو
ای تو در خواب هوس بیدار شو
پنج روزی پنج و شش خواهد گذشت
خواه ناخوش خواه خوش خواهد گذشت
صد بهشت و دوزخ اندر راه توست
دیده ی کار آگهان آگاه توست
عقبها در پیش داری ای پسر
چند چند آخر نشینی بیخبر
گر از آن سویت خبر نی کافری
ور خبر داری و در خوابی خری
پس نباشد آنچه گفتند آگهان
از خبرهای جهانی بی نشان
ای برادر مرده ای تو بارها
زندگانی دیده ای بسیارها
چونکه مردی از جمادی ای پسر
زنده گشتی از نبات سبز و تر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیف آئینی از سوگواری و سوختن مردگان در فرهنگ هندی است. در این مراسم، مردگان را با آتش میسوزانند و جمعیتی از خاص و عام برای این کار گرد هم میآیند. عروسان و مریدان با زینتهای زیبا و خوشحالی به سمت آتش میروند تا به نوعی از شعلههای آتش شاد شوند و روح مردگان را گرامی بدارند.
در این میان، شاعر به گمگشتی انسانها در دنیا اشاره میکند که مشغول به زندگی و لذتهای دنیوی هستند و از مسائل عمیقتر و معنوی غافلاند. او با تاسف میگوید که انسانها خود را برای مردگان میسوزانند و در حقیقت زندگی واقعی را فراموش کردهاند.
شاعر به افراد میگوید که از زندگی ماشینی و دنیاپرستی رها شوند و به عمق وجود خود بپردازند و به سمت حقیقت و جستجوی جاودانگی بروند. در نهایت، اشاره به این مطلب دارد که زندگی و تلاش برای جاودانه شدن، هدف اصلی انسانها نیست و باید به حقیقت زندگی پی برد.
هوش مصنوعی: در میان هندوان، یاسی وجود دارد که از زمانهای باستان تا کنون پا برجا مانده است.
هوش مصنوعی: مردگان باید برای او بسوزند و آتشهای عشقش را روشن کنند.
هوش مصنوعی: چوبهای خوشبو و ارزشمندی مانند آبنوس، عود و صندل را به انبار میآورند و در میان خرمنها آتش میزنند.
هوش مصنوعی: پس باید اجساد مردگان سوزانده شود، مانند سوزاندن روح آنها در جهان دیگر.
هوش مصنوعی: وقتی عمر یک بزرگوار به پایان میرسد، افرادی که به او وابسته بودند یا از او بهرهمند میشدند، برای برگزاری مراسم سوگواری دور او جمع میشوند.
هوش مصنوعی: مردم خاص و عام دور هم جمع میشوند تا آن شخصیت بزرگ را بسوزانند.
هوش مصنوعی: در یک جمع خصوصی، گروهی از افراد ویژه و منتخب حضور دارند که مانند عروسها در فضایی مقدس و محترم هستند.
هوش مصنوعی: در محضر او، انسانها و روحشان خود را فدای عشق و محبت میکنند و آمادهاند تا جان خود را بر آتش شور و اشتیاق نثار کنند.
هوش مصنوعی: پس با استفاده از طلا، مرجان، یاقوت و گوهر، زیبایی را از سر تا پا بیافرینند.
هوش مصنوعی: از پارچههای نرم و لطیف هندی و بافتهای خوشرنگ خارجی، که شامل رنگهای قرمز و سبز و لالهای میشود.
هوش مصنوعی: در بهار، همه اطراف شبیه طاووسهای زیبا و رنگارنگ است، با چهرهای شاد و لبانی پر از خنده.
هوش مصنوعی: چشمان زیبا و دلربا، چهرهها همچون خواب و رویا هستند. زلفهای پریشان به گونهای است که مانند گریبان چاک خورده به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: در حال شادی و پایکوبی، همراه با دلال، به سمت آتش حرکت کردند و با عجله به راه افتادند.
هوش مصنوعی: در هر طرف، بسیاری از معبدها و پرستشگاهها قرار دارند و در میان آنها نوازندگان مشغول نواختن سازهای خود هستند.
هوش مصنوعی: آنان با زیبایی و دلربایی به طرف آن آتشگاه میآیند تا بر روی آن خرمن شعلهور شوند.
هوش مصنوعی: صندل، عود و چنار به صورت لایهلایه روی هم قرار گرفتهاند و مانند تختی زینتی و زیبا به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: سروصدای زیادی دربارهٔ مقام و منزلت شخصی وجود دارد؛ او به عرش و مقام بلند دست یافته و دیگران به او احترام میگذارند و افتخاراتی را به او نسبت میدهند.
هوش مصنوعی: جسم خواجه بر روی تختی در حال استراحت است و دور تا دور آن، زیباییهای عروسها قرار دارند.
هوش مصنوعی: زمانی که آن عروسها به شادی و خوشحالی به بخشی از زندگی وارد میشوند و لوازم خود را به کاروان مرگ وابسته میکنند.
هوش مصنوعی: افراد با تلاش و اراده خود، به زندگی و روحیه دیگران کمک میکنند و با قدرت و انرژی خود، بر روی جوانب مختلف وجود انسان تأثیر میگذارند.
هوش مصنوعی: اجازه ده که جسم و روح بدون هیچ گونه هزینهای برای ارباب بیحس و جان بگذرند.
هوش مصنوعی: مردم با دست خود چهرهی دنیا را میپوشانند و ترکیب جسم و روح را به هم میزنند.
هوش مصنوعی: پس هر کس به مقام خود در سرای فنا میرسد و در مکان مخصوص خود سکونت میگزیند.
هوش مصنوعی: وقتی بر آن تخته نشسته شوند، دلها را از خود و از هر چیزی که دارند، دور میکنند.
هوش مصنوعی: قبل از اینکه فردی بمیرد، درک و آگاهی او افزایش مییابد و میتواند درست و واضح صحبت کند.
هوش مصنوعی: لبخند شادی برلبانشان به خاطر شعلهٔ آتش به وجد آمده است.
هوش مصنوعی: این اشعار به این معناست که برخی از چیزها آنقدر عمیق و غیرقابل درک هستند که نمیتوان آنها را با چشم دید یا به راحتی متوجه شد. در حقیقت، بعضی از حقایق و واقعیتها وجود دارند که انسانها از آنها بیخبرند و نمیتوانند درک کنند.
هوش مصنوعی: آراستگی و زیباییهای ظاهری را کنار بگذارند و از زیورآلاتی که بر دست، گوش و گردن دارند، آزاد شوند.
هوش مصنوعی: پس به سمت هر کسی از آن جمع میآیند و با او صحبت میکنند.
هوش مصنوعی: اگر از حال و احوال او باخبر باشند و نسبت به استقبال او اقدام کنند، هر چیزی که در پیش او میآید، از وضعیت او خبر میدهد.
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که اگر به گفتهها و نظرات دیگران بیتفاوت باشیم، عقلها تحت تأثیر آن گفتار دچار حیرت و سردرگمی خواهند شد. در واقع، نشان میدهد که تأثیر صحبتها و افکار دیگران میتواند باعث گیجی و سرگردانی افراد شود، به ویژه زمانی که نسبت به آنها بیتوجهی کنیم.
هوش مصنوعی: آنها اینگونه صحبت میکنند تا آتش شعلهور شود؛ هم دهانشان و هم زبانشان به تباهی میرود.
هوش مصنوعی: زمانی که افراد از خود و دنیای مادی خود رهایی مییابند و میمیرند، به رازهای نهفته و اسرار وجودی پی میبرند.
هوش مصنوعی: یک هندو به خاطر یک هندو دیگر که مرده، از روی انسانی که حال و روز خوبی ندارد، میگذرد.
هوش مصنوعی: پرده را کنار میزنند تا آنچه پنهان است، برای او آشکار شود.
هوش مصنوعی: اگر در مسیر حق و حقیقت حرکت کنی، حتی اگر جانت را هم بدهی، ارزش دارد. پس اگر واقعا زندهای و روحی در وجودت هست، باید از جان و سر خود نیز بگذری.
هوش مصنوعی: من نمیدانم چگونه بیان کنم که آنچه باید رخ دهد، فراتر از درک و فهم عقل است.
هوش مصنوعی: عجب است که گروهی از زندهها به خاطر مردگان خود را عذاب میدهند.
هوش مصنوعی: آن موجود جاودانه از تو میخواهد که جانت را به او ندهی، که این واقعا شگفتانگیز است!
هوش مصنوعی: نیم جانی به من بده، زیرا که اگر صد جان هم بگیری، ارزشش را دارد. اینجا فقط چشمهای از زندگی واقعی را میطلبم.
هوش مصنوعی: لحظهای از خودت عبور کن ای محبوب، سپس قدم به دنیای جاودان بگذار.
هوش مصنوعی: میتوان گفت که فاصلهای که تا رسیدن به محبوب وجود دارد، تنها دو قدم است، اما جان تو در این مسیر قرار ندارد.
هوش مصنوعی: در تو همه چیز وجود دارد، اما تو از خودت بیخبری، ای عزیز.
هوش مصنوعی: تو هم برای خودت مقام و قدرتی داری و هم در عین حال، به وضع زندگی خود و دیگران بیتوجهی میکنی. در واقع، با وجود این که ثروت و خوشبختی در وجود تو نهفته است، ولی باز هم به بیخود بودن و مسکنت ادامه میدهی.
هوش مصنوعی: تشنه میمانی و نمیتوانی آب بنوشی، در حالی که در کنار تو عمان، یعنی سرزمین سرسبز و پرآب، چه ارزشی دارد؟ این نشان میدهد که در شرایط سخت، حتی بهترین چیزها نیز کماهمیت میشوند.
هوش مصنوعی: گنج بزرگ در دست تو قرار دارد و نشانهای از قدرت و ارزش وجود توست.
هوش مصنوعی: تو با ناله و غم به در خانههای کافران و یهودیان میروی و کمک میخواهی.
هوش مصنوعی: در طول سالها و ماهها، در تلاش برای جمع کردن ثروت و دنیا، زندگی خود را کوتاه میکنی و آن را عمر طولانی مینامی.
هوش مصنوعی: برای بهدست آوردن روزی، باید سختیها و تلاشهای زیادی را متحمل شوی تا در نهایت بتوانی شبها دو لقمه نان برای خود فراهم کنی.
هوش مصنوعی: پس از اینکه از غذای خود استفاده میکنی و به کثیفی میافتی، روز بعد دوباره جان خود را به سختی تامین میکنی، مانند روزهای قبل.
هوش مصنوعی: وظیفه تو در طول سال و ماه این است که گاهی در کار جانبخشی به دیگران تلاش کنی و گاهی هم از این کار دریغ نداشته باشی.
هوش مصنوعی: این دنیا به همین منوال است و در واقع زندگی واقعی این نیست که تو اینقدر زجر بکشانی.
هوش مصنوعی: تو برای فرار از مشکلات و دردهایی که بر تو سایه افکنده، جان میکشی و تلاش میکنی، اما افسوس که دردی وجود دارد که درمانی برای آن نیست.
هوش مصنوعی: در بین چهار دشمن، کسی که میتواند جان خود را نجات دهد، دوست نیکخواه است.
هوش مصنوعی: وقتی تو از پیشم رفتی، دیگر غم و اندوهی برایم باقی نمانده است. حالا هر کجا که بروی یا هر چه که بگویی تفاوتی برایم ندارد.
هوش مصنوعی: زمانی که فشار و سختی به تو میآید، ای عزیز، بهتر است که با مرگ روحی خود را از غم و درد رهایی ببخشی.
هوش مصنوعی: تا کی باید به فکر روزهای ناراحت کننده باشیم؟ باید از این اندوه دل را پاک کنیم.
هوش مصنوعی: چاره این موضوع چیست، میدانی که جان من از وجود خودم خارج شده است.
هوش مصنوعی: برای یادگیری کار آتش، باید همواره در روز و شب مراقب باشی و از ابتدا تا انتها به بیشترین حد سوختن بپردازی.
هوش مصنوعی: عمر و روزها و شبها و سالها و ماهها همه گذشتند و زمان به سرعت سپری شد.
هوش مصنوعی: دیگران به دنبال ثروت و نعمتهای دنیوی رفتهاند، اما من در خانهات با خیال راحت و پر از محبت نشستهام.
هوش مصنوعی: ای کسی که در لذت و خوشی غرق شدهای، بیدار شو و هوشیار باش؛ ای کسی که در خواب و خیال به سر میبری، از خواب خود بیدار شو و به واقعیت برگرد.
هوش مصنوعی: پنج روز دیگر، چه خوب چه بد، سپری خواهد شد.
هوش مصنوعی: صدها بهشت و دوزخ در مسیر تو وجود دارد و چشمان آگاه و کاردان، از همه آنچه در پیش روی توست، باخبرند.
هوش مصنوعی: ای پسر، تو به چیزهایی که در آینده داری فکر کن و بیخبر نباش که در آخر راه چه چیزی در انتظار توست.
هوش مصنوعی: اگر از آن سو هیچ خبری نداری، کافر نیستی؛ اما اگر خبری داری و هنوز در خواب غفلت هستی، مانند الاغی هستی که در خواب است.
هوش مصنوعی: بنابراین، آنچه را که دانشمندان درباره اخبار جهانی گفتهاند، نمیتوان به سادگی پذیرفت، زیرا نشانی از حقیقت ندارد.
هوش مصنوعی: ای برادر، تو بارها تجربههای زندگی را پشت سر گذاشتهای و مرگ را دیدهای.
هوش مصنوعی: وقتی که انسان از مرحله بیحیات و بیجان خارج میشود، تو، پسر، به زندگی و احساسات سبز و تازگیای که از گیاهان میآید، دست پیدا میکنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.