آن یکی را بود وامی بر کسی
از اجل بگذشته بود آن را بسی
روزی آمد در تقاضا و طلب
هم سجل بر کف گواهش بر عقب
گفت واپس دادم و دارم گواه
خانه ی قاضی است فردا وعده گاه
این بگفت و راه مسجد کرد ساز
دید امامی با جماعت در نماز
بر سرش عمامه ای چون گرز سام
در برش هم جبه ای چون سیم خام
سبحه صد دانه اش در پیش رو
ریشه عمامه اش زیر گلو
آمد و اندر صف اول نشست
با امام اندر نماز احرام بست
چون شدند آن قوم فارغ از نماز
پیش محراب آمد و با صد نیاز
بوسه زد بر دست مولانا نخست
وانگهی گفت ای امام دین درست
امشبی خواهم مرا منت نهی
از قدومت کلبه ام زینت دهی
بره ای در خانه دارم شیرمست
هم برنج و قد و نان و میوه هست
یکشبی با مخلصان آری به سر
هم مؤذن در رکابت هم پسر
گفت بالعین ای عزیز خوش لقا
وعده را حتم است بر مؤمن وفا
این بگفت و رفت از نزد امام
پس به سویش بازگشت از چند گام
گفت رازی دارم ای دانای راز
رخصت ار باشد بگویم با نیاز
می روم فردا سوی دارالقضا
با فلانکس بهر آن سیصد طلا
گفت تا اکنون نداده است آن لکع
واپست آن زر فبئس ماصنع
گفت نی نی او طلبکار من است
در کف او قید ماهار من است
او ز من دارد سجل معتبر
از من او جوید نصاب سیم و زر
گفت خواهد از تو زر گیرد دوبار
ای زهی بی شرمی و جور و قمار
گفت آری ای امام راستگو
گر توانی چاره ی کارم بجو
گفت با کی نی روم باکش و فش
سوی دارالشرع فردا غم مکش
هم مؤذن شاهد است و هم پسر
رو تو ایمن کن مهیا ماحضر
روز دیگر نزد قاضی آن غریم
رفت و دعوا کرد بی تشویق و بیم
آن دگر گفتا که دادم وام او
گفت قاضی گر گواهت هست کو
ناگهان از در درآمد مولوی
سبحه بر کف لب پر از ذکر جلی
از قدومش قاضی آمد در طرب
هم مؤذن هم پسر اندر عقب
رفت اندر صدر ایوان قضا
جا گرفت و دم زد از صبر و رضا
پس احادیث معنعن یاد کرد
اهل مجلس را بسی ارشاد کرد
گفت مدیون ایها القاضی الامین
از گواهانم یکی اینست این
کرد قاضی چون سؤال از آن حمیم
گفت مولانا کجا شد آن غریم
مرد مسکین پیش او برپای خاست
با تنحنح مولوی بنشست راست
گفت نی بتوان شهادت را نهفت
لیک نتوانم سخن بیفکر گفت
من ندانم قدر لکن ای مهان
جزو جزو واقعه سازم بیان
روز جمعه نیز در مسجد نخست
داد او را در حضورم صد درست
صبح شنبه داد هفتاد و یکی
عصر هشتاد و چهارش بیشکی
صبح یکشنبه چهل دادش تمام
وقت پیشین یا دو یا سه والسلام
بایدم مردن نمی دانم دگر
داده گر چیزی ندارم من خبر
آن غریم بینوا گفت ای امام
داد باقی را حسابم شد تمام
چون که مردن هست آیین ای عمود
پس چه می بودی اگر مردن نبود
مرده بودی کاش دهری پیش از این
تا ز مرگت زنده گشتی شرع دین
زنده گردد دین ز مرگ چون تویی
کاش نبود در جهان یک مولوی
داد از این دستاربندان داد داد
رفت شرع و ملت از ایشان به باد
آنچه با دین خامه ایشان کند
کی دم شمشیر بدکیشان کند
کاش نوک خامه شان بشکسته باد
وین زبانهاشان ز گفتن بسته باد
کاش درسی می نخواندی از نخست
چونکه خواندی کاش می خواندی درست
یا کتاب حکم خود را گم کنید
یا ترحم بر خود و مردم کنید
حکم یزدان را رجال دیگر است
شهر دین را کوتوال دیگر است
نزد حکم حق همه تسلیم شو
در منی چون آل ابراهیم شو
چونکه حکم حق رسد مردانه باش
از زن و فرزند خود بیگانه باش
راستی غیر از خدا بیگانه است
گر زن و فرزند و گر جانانه است
آنکه باشد اقرب از حبل الورید
کس از این نزدیکتر چیزی شنید
همرهت زآغاز تا انجام توست
همدم صبح و انیس شام توست
با تو در اصلاب و در ارحام بود
با تو در آغاز و در انجام بود
آشنا و خویش و مولای تو اوست
همدم و همراز و همرای تو اوست
آنچه داری یکسره از او بود
آب بحر است آنچه اندر جو بود
آنچه می خواهد تو هم می خواه آن
آب دریا را به دریا کن روان
مال و جسم و جان و فرزند و تبار
جمله را در راه آن شه کن نثار
همچو ابراهیم کاول مال داد
پس تن اندر شعله ی جوال داد
اینک آمد نوبت فرزند او
کند از دل ریشه ی پیوند او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، داستان مردی به تصویر کشیده میشود که از قاضی وام قرضی گرفته است. او به دنبال بازپرداخت وام خود به قاضی است و در این راه به امام در مسجد مراجعه میکند و از او کمک میخواهد. امام به عنوان گواه در کمال صداقت و درستکاری، در جلسه قضاوت حاضر میشود و به حمایت از مرد و اعتقادات او برمیخیزد.
با این حال، مردی که از او وام گرفته به قاضی مراجعه میکند و یک دعوای حقوقی به راه میاندازد. امام از آن موضوع آگاهی پیدا کرده و در کمال احترام و حکمت، به طرح مسأله میپردازد و نکات مهمی در مورد صداقت و تقوا بیان میکند.
در نهایت، امام بیان میکند که حقیقت و وفاداری به خداوند حائز اهمیت است و انسان باید خود را از وابستگیهای دنیوی دور کند تا به حقیقت برسد. او به مردم هشدار میدهد که باید به اصول و حکم حق پایبند باشند و دنیا را فدای خدا کنند.
این شعر بیانگر اهمیت صداقت، وفاداری و فدای امور دنیوی برای رسیدن به حقیقت و معنویت است.
هوش مصنوعی: شخصی در گذشته وام یا بدهیای به کسی داشت که حالا زمانش سپری شده و آن فرد به دلیل مرگ دیگر نمیتواند آن را پرداخت کند.
هوش مصنوعی: روزی فردی آمد که در جستجوی چیزی بود و در دستش سندی داشت که نشاندهندهی حقانیت او بود.
هوش مصنوعی: گفتم که برمیگردم و مدرک من خانهی قاضی است، فردا زمانی مشخص برای ملاقات ماست.
هوش مصنوعی: او این را گفت و به سمت مسجد رفت، در آنجا امامی را دید که با جمعیت در حال نماز خواندن بود.
هوش مصنوعی: بر سر او عمامهای بزرگ و سنگین مانند گرز است و بر تنش نیز لباسی مانند سیم خالص دارد.
هوش مصنوعی: دستمالی که صد دانه تسبیح دارد در جلویش و ریشه عمامهاش زیر گلویش قرار دارد.
هوش مصنوعی: او وارد شد و در صف اول نماز با امام ایستاد و احرام به دست گرفت.
هوش مصنوعی: هنگامی که آن گروه از نماز رهایی یافتند، به سمت محراب رفتند و با تمام دل و نیازهای خود حضور پیدا کردند.
هوش مصنوعی: نخست بر دست مولانا احترام گذاشت و سپس با گفتن این که تو پیشوای دین هستی، به او ادای احترام کرد.
هوش مصنوعی: امشب خواهش میکنم که از آمدنت مرا بینیاز کنی و کلبهام را با حضورت زینت بخشیدی.
هوش مصنوعی: در خانهام برهای دارم و شیرینی و خوشی و خوراکیهای متنوع مثل برنج، نان و میوه نیز فراهم است.
هوش مصنوعی: شبی را با دوستان صمیمی و آزاداندیش سپری کردم، در حالی که مؤذنی در کنارم بود و فرزندم نیز همراه ما بود.
هوش مصنوعی: گفت: ای عزیز و خوشصورت، وعدهاش بر مؤمنان حتمی است که وفا کند.
هوش مصنوعی: او این را گفت و از نزد امام رفت، اما بعد از چند قدم دوباره به سمت او بازگشت.
هوش مصنوعی: من رازی دارم ای کسی که به رازها آگاهی، اگر اجازه بدهی، با نیاز آن را برایت بگویم.
هوش مصنوعی: فردا به سوی سرنوشت میروم تا برای دریافت سیصد دینار، با گروهی به راه بیفتم.
هوش مصنوعی: او گفت تا حالا آن گنج (زر) به دست من نرسیده و اگر هم برسد، کار بسیار زشتی خواهد بود.
هوش مصنوعی: گفت که نه، او از من طلبکار است و در دستان او کنترل من قرار دارد.
هوش مصنوعی: او از من یک سند معتبر دارد و از من میخواهد که مقدار مشخصی طلا و نقره را به او بدهم.
هوش مصنوعی: میگوید که او از تو دو بار پول خواهد گرفت و این نشاندهندهی بیشرمی و ظلم و بازیگوشی اوست.
هوش مصنوعی: گفت: بله، ای امام راستگو! اگر میتوانی، در حل مشکل من تلاش کن.
هوش مصنوعی: گفت با کی بروم و با چه کسی؟ نگو که فردا به دارالقضا میروم، نگرانی نداشته باش.
هوش مصنوعی: هم مؤذن گواه این است که نماز فرا رسیده و هم پسر، تو را به آرامش دعوت میکند. خود را برای حضور آماده کن.
هوش مصنوعی: روز دیگر، آن رقیب به دادگاه رفت و بدون هیچ نگرانی یا ترسی، دعوا و شکایت کرد.
هوش مصنوعی: در این گفتگو یکی میگوید که وام دادم و دیگری پاسخ میدهد که اگر قاضی بخواهد باید شاهدی بر این ادعای تو وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: ناگهان مولوی وارد شد، با ذکر و دعایی که روی لبانش بود و در دستش تسبیحی داشت.
هوش مصنوعی: با ورود او، قاضی خوشحال و شاداب شد و هم مؤذن و هم پسر او در پی او بودند.
هوش مصنوعی: به محل بلندی در عالم سرنوشت رفت و بر آرامش و راضی بودن از آنچه تقدیر برایش رقم زده است، تاکید کرد.
هوش مصنوعی: پس با ذکر احادیثی که به طور معنادار روایت شده، بسیار اهل مجلس را به هدایت و راهنمایی مشغول کرد.
هوش مصنوعی: قاضی معتمد، به شما میگویم که یکی از شاهدان من همین جا است و من به او مدیونم.
هوش مصنوعی: در این بیت، قاضی وقتی از شخصی دربارهی آن نوشیدنی داغ و دوستداشتنی سوال میکند، پاسخ میشنود که مولانا کجا رفت. اینجا نشاندهندهی حالتی است که موضوع اصلی از یاد رفته و به چیز دیگری پرداخته شده است.
هوش مصنوعی: مرد فقیر با احترام نزد او ایستاد و مولوی با مهربانی و آرامش نشست.
هوش مصنوعی: شهادت را نمیتوان پنهان کرد، اما نمیتوانم بدون تفکر و اندیشه صحبت کنم.
هوش مصنوعی: من نمیدانم که چه ارزشی دارد، اما ای بزرگواران، جزئی از واقعه را برایتان توصیف میکنم.
هوش مصنوعی: در روز جمعه در مسجد، او کارش را ابتدا در حضور من به درستی انجام داد.
هوش مصنوعی: صبح شنبه، ساعت هفت و یک دقیقه و عصر، ساعت هشت و چهار دقیقه است.
هوش مصنوعی: صبح یکشنبه چهل، تمام وقت قبلی را بخواهید، چه از دو باشد یا سه، والسلام.
هوش مصنوعی: من فکر نمیکنم دیگر زندگی کنم، چون اگر چیزی نداشته باشم، خبری از من نیست و نمیتوانم ادامه دهم.
هوش مصنوعی: آن کسی که به شدت غمگین و ناتوان است، به امام میگوید که حساب کارهایش تمام شده و هیچ نزدیک به امیدی برای او باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: اگر قرار است که مرگ بخشی از زندگی باشد، پس اهمیت زندگی چیست اگر مرگ وجود نداشت؟
هوش مصنوعی: کاش قبل از این که بمیری، مرده بودی تا از مرگت زنده میشدی و به دستورات دین عمل میکردی.
هوش مصنوعی: اگر تو وجود نداشتی، دین دوباره زنده نمیشد، چون تو به مانند مولوی هستی که وجودش برای دین ضروری است.
هوش مصنوعی: این شعر به انتقاد از افرادی میپردازد که به ظواهر مذهبی و سنتی پایبند هستند، اما در عمق عمل به اصول اخلاقی و انسانی ناتوانند. در واقع، از رفتارهای آنها صدای فریاد این است که دین و ملت توسط اینگونه افراد به خطر افتاده و به باد رفته است.
هوش مصنوعی: هر چه که با قلم دینداران نوشته شود، کسی نمیتواند با شمشیر کافران و بیدینی خود آن را زیر سؤال ببرد.
هوش مصنوعی: کاش قلمشان بشکند و زبانشان از صحبت کردن بسته شود.
هوش مصنوعی: ای کاش از ابتدا درس نمیخواندی و اگر هم میخواندی، درست و صحیح میخواندی.
هوش مصنوعی: یا باید حکم را فراموش کنید و به خود و دیگران رحم کنید، یا اینکه در همان چهارچوب سختگیرانه عمل کنید.
هوش مصنوعی: در این دنیا، هر کسی مسؤولیت و نقشی دارد. بعضی افراد بر اساس آنچه که خداوند مقرر کرده، داوری و حاکمیت میکنند، در حالی که برخی دیگر عهدهدار حفاظت و نگهداری از اصول و بنیادهای دین هستند.
هوش مصنوعی: در برابر فرمان خداوند تسلیم باش و مانند خاندان ابراهیم نیکو و پاکفطرت باش.
هوش مصنوعی: زمانی که فرمان الهی صادر شود، با شجاعت و قاطعیت عمل کن و از وابستگی به زن و فرزند خود فاصله بگیر.
هوش مصنوعی: جز خدا هیچ کس دیگری در این دنیا قابل اعتماد نیست، حتی اگر آن شخص همسر یا فرزند و عزیزترین فرد زندگیتان باشد.
هوش مصنوعی: کسی که به ما نزدیکتر از رگ گردن است، هیچکسی نمیتواند از این نزدیکی چیزی بشنود.
هوش مصنوعی: همسفر تو از اول تا آخر در کنارت است و همیشه در صبح و شام همراه توست.
هوش مصنوعی: تو در مراحل و مراحل اولیه و نهایی زندگیام با من بودی.
هوش مصنوعی: آنکه با تو آشنا و نزیکی دارد، همان کسی است که در کنار توست و رازهایت را میداند و در مسیر زندگیات همراه تو است.
هوش مصنوعی: تمام آنچه که داری، از او است؛ مانند آب دریا که در جویبار مشاهده میشود.
هوش مصنوعی: هرچه را که او میخواهد، تو هم بخواه و آنچه را که به نظر ما میرسد بهتر است، به جریان بینداز.
هوش مصنوعی: تمام داراییها، بدن، روح، فرزندان و نسل خود را برای آن شاه بزرگ قربانی کن.
هوش مصنوعی: مثل ابراهیم که جان خود را در آتش قربانی کرد، او نیز مال و ثروت خود را بخشید و در عوض جانش را در شعلههای آتش نهاد.
هوش مصنوعی: اکنون زمان آن فرا رسیده که فرزند او ارتباط عاطفی و پیوند عمیق خود را با او برقرار کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.