گنجور

 
ملا احمد نراقی

ای پدر خنجر برآر از آستین

بر زمین بگذار از عجزم جبین

لیکن از من ای نیای مهربان

صد تحیت جانب مادر رسان

پس خدا را سجده و تعظیم کرد

گفت بسم الله خود تسلیم کرد

پس نهادش سر به زانو آن جناب

دست و پایش بست محکم با طناب

دست و پایش بست نه از بیم گریز

نی ز بیم منع و آویز ستیز

بلکه بستن رسم قربانی بود

حرمت درگاه سلطانی بود

بسته ی زنجیر تسلیم و رضاست

دست و پایش بند تقدیر و قضاست

دست و پایش بسته ی زنجیر اوست

گردنش را رشته ی تقدیر اوست

پس سری کز فخر فرقدسای بود

برگرفتش افسر و در خاک سود

جبهه ای بگذاشت پس بر خاک راه

گه زدی صد طعنه بر خورشید و ماه

از سر فرزند خود افسر کشید

وانگهی از آستین خنجر کشید

کارد بر حلقش کشیدی سخت و تیز

همچو آن دشمن که باشد در ستیز

مرد حق بیند چه حکم کردگار

نی شناسد دشمن و نی دوستار

پای حکم حق چه آید در میان

می کشد از پوست بر رخ طیلسان

عذب باشد می شود تلخ و اجاج

آب باشد می شود آتش مزاج

سنگ باشد می شود نرم و سبک

گرد باشد می شود سرد و خنک

حکم حق گر بایدت کردن بیان

دیده ها بر هم نه و بگشا دهان

در چه کاری هان و هان ای قاضی اک

بسته ای عمامه و تحت الحنک

قاضی دین خدای اکبری

جانشین حضرت پیغمبری

حاکم حکم خدایی یا وثن

نایب پیغمبری یا اهرمن

حجت و حکمت کتاب و سنت است

یا زر و سیم و قبا و خلعت است

هست در حکمت سند قول رسول

یا مفاعیل فعالیل فعول

شاهد حکم تو می باید عدول

یا به جایش رشوه را داری قبول

حکم باشد حکم یزدان جلیل

یا که باشد آشنایی هم دخیل

در شهادت رشوه گر کافی بود

باید اما وافر و وافی بود

یا قبول است آنچه باشد بیش و کم

گرچه باشد از طعامی یک شکم