گنجور

 
۷۱۰۱

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

... آرد گشتم من بگردد یا نگردد آسیاب

خواهم ایچشم جهان بین از تو یک دریا سرشک

تا بشویم هر چه خواندم از همه علم و کتاب ...

میرزا حبیب خراسانی
 
۷۱۰۲

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

... غرقه در گرداب حیرت را چه سود

کو ز دریا یکقدم تا ساحل است

نقد این بازار اول عقد قلب ...

میرزا حبیب خراسانی
 
۷۱۰۳

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸

 

... خوشه ای صد هزار خرمن داد

از دل خود چو کان و چون دریا

زر بجیب و گهر بدامن داد ...

میرزا حبیب خراسانی
 
۷۱۰۴

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۳

 

... درختی بس کهن سالم در این باغ

که در دریا و صحرا ریشه دارم

ز بس دیو و پری زد حلقه گردم ...

میرزا حبیب خراسانی
 
۷۱۰۵

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۰

 

... هم شیشه بر خار افکن هم خیمه بر صحرا فکن

هم رخت بر دریا فکن هم خوی با دیوانه کن

تا کی در این بیت الحزن بنشسته ای مانند زن ...

میرزا حبیب خراسانی
 
۷۱۰۶

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » مدایح » شمارهٔ ۱ - هوالعزیز

 

... هم ز دو گیتی وجود تو است هویدا

قطره نیارد صفت ز دریا لیکن

بر قدر خود کند حکایت دریا

ذره نیارد صفت ز خورشا لیکن ...

میرزا حبیب خراسانی
 
۷۱۰۷

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » مدایح » شمارهٔ ۴ - ترکیب بند

 

... زهی نادان که از بیدانشی گفت

در این صحرا ز دریا هیچ نم نیست

فروزان در دل عارف چراغیست ...

میرزا حبیب خراسانی
 
۷۱۰۸

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » مدایح » شمارهٔ ۶ - ترکیب بند

 

... چون پای خرد بگل فرو رفت

وز سر بگذشت آب دریا

این سر نهان نگفته خوشتر ...

میرزا حبیب خراسانی
 
۷۱۰۹

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » مدایح » شمارهٔ ۱۲ - در ستایش شاه دین امیر مومنان

 

... بمهر روی تو خورشا چو ذره نا پیدا

ببحر جود تو دریا چو قطره بیمقدار

دو حرف جود تو بنگاشتم که جویی شد ...

میرزا حبیب خراسانی
 
۷۱۱۰

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » مدایح » شمارهٔ ۱۵ - مولود ختم ولایت زمان عجل الله فرجه

 

... سفر کند شود از قهر شعله یزدان

ز لطف وجودش این قطره ایست از دریا

ز قهر و کینش این رشحه ایست از عمان ...

میرزا حبیب خراسانی
 
۷۱۱۱

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » مدایح » شمارهٔ ۱۶ - عید مولود امیر مومنان

 

... که مهر گردون نتوان نهفت در بگلیم

که آب دریا نتوان کشید در بلگن

بمشت برد نشاید گزافه زی سندان ...

میرزا حبیب خراسانی
 
۷۱۱۳

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵

 

... بساحلی تو چه دانی غم مرا که ز درد

کنار حسرت دریا و چشم غیرت جوست

شکوه میکده عشق بین که مست خدای ...

صفای اصفهانی
 
۷۱۱۴

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

اگر ندیدی دریا که جای اندر جوست

بمن نگر که دلم جوی آب رحمت اوست

کدام جوی دل بینهایتم دریاست

کدام دریا دریای بی بدایت دوست

کدام دوست همان کز هوای جام فناش ...

صفای اصفهانی
 
۷۱۱۵

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶

 

ما را که تن ز ساحل دریای جان گذشت

محصول دل ز حاصل دریا و کان گذشت

بر لب گذشت صحبت جانان در اشتیاق ...

صفای اصفهانی
 
۷۱۱۶

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷

 

... زنده از آب بقا آب بقا زنده ماست

هفت دریا نبود نیم بهای یم چشم

این چه آبیست که در گوهر ارزنده ماست ...

صفای اصفهانی
 
۷۱۱۷

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

... از دیده و دامنم زاد طوفان نوح از غم عشق

هر دامنم همچو دریا هر دیده ام ناودان شد

ایدل غم عشق دیدی جان دادی و غم خریدی ...

صفای اصفهانی
 
۷۱۱۸

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

... باز می آمد و آن آفت جانست که بود

یک گهر سفت و دو دریا شد و آن در یتیم

لب لعلش بهمان طرز و بیانست که بود ...

صفای اصفهانی
 
۷۱۱۹

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷

 

... زند اناالحق منصور وار بر و بحار

دلست موسی و دریا و دشت نخله طور

دویی نماند نه جان و نه دل نه آب و نه گل ...

صفای اصفهانی
 
۷۱۲۰

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

... گر یار همی خواهی از چشم صفا بنگر

گویی تو که با دریا دیوار همی گویم

صفای اصفهانی
 
 
۱
۳۵۴
۳۵۵
۳۵۶
۳۵۷
۳۵۸
۳۷۳