من خرابم شش جهت آباد باشد یا خراب
آرد گشتم من بگردد یا نگردد آسیاب
خواهم ایچشم جهان بین از تو یک دریا سرشک
تا بشویم هر چه خواندم از همه علم و کتاب
بوالعجب خوابی که میدانم بخوابستم ولی
ره به بیداری نیارم بردن از این طرفه خواب
چون نپردازم حساب خویشتن با خویشتن
من که می بینم بچشم خویشتن یوم الحساب
داوری دارم بسی با خویش ای داود وقت
داوری کن چون ترا داده است حق فصل الخطاب
خویش را از خویش بشکن تا شوی ای قطره بحر
از تهی مغزی چرائی باد در سر چون حباب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن به حس پوچی و بحران هویتی خود اشاره میکند. او میگوید که به رغم اینکه جهان پیرامون میتواند آباد باشد، او در درون خود خراب است. همچنین، با تشنگی برای آگاهی و دانایی، از چشم جهانیاش درخواست دریا سرشک میکند تا بار دیگر خود و همه چیزهایی که آموخته را بشوید. شاعر در حالی که خواب است، به بیداری و مقابله با حقیقت وجودش فکر میکند و از خود میپرسد که چگونه میتواند با خویش به حساب و کتاب بپردازد. او به نوعی داوری درونی اشاره دارد و در نهایت، به شکستن قید و بندهای خود برای رسیدن به حقیقت و عظمت تشویق میکند.
هوش مصنوعی: من در وضعیتی بد قرار دارم، فرقی نمیکند که دنیا در حال پیشرفت باشد یا در حال نابودی، من همچنان به دگرگونیها و چرخشها ادامه میدهم.
هوش مصنوعی: من از تو میخواهم که چشمان بینای تو به من اجازه دهد تا دریایی از اشک بریزم، تا بر اثر این اشک، هر آنچه را که از علم و کتب خواندهام، فراموش کنم و پاک شوم.
هوش مصنوعی: عجب خوابی است که میدانم خوابیدهام، اما نمیتوانم از آن بیرون بیایم و بیدار شوم. این خواب چه عجیب است!
هوش مصنوعی: زمانی که به حساب کارهای خودم با خودم نمیپردازم، میبینم که روز حسابرسی را با چشمان خودم تجربه میکنم.
هوش مصنوعی: من با خودم قضاوتهای زیادی دارم، ای داود، حالا زمان قضاوت است، چون حق قضاوت به تو داده شده است.
هوش مصنوعی: برای رهایی از محدودیتها و دستیابی به حقیقت، باید از خودخواهی و محدودیتهای درونیات عبور کنی. مانند قطرهای که میتواند به درون دریا بپیوندد، برای این کار باید مسائل بیاهمیت را کنار بگذاری و خود را خالی کنی تا به عمق وجودت پی ببری. در غیر این صورت، مانند حبابی هستی که با وزش باد میشکند و به سرنوشتش دچار میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شهریار دادگستر خسرو مالک رقاب
آنکه دریا هست پیش دست احسانش سراب
آسمان جود گشت و جود ماه آسمان
آفتاب ملک گشت و ملک چرخ آفتاب
بنگر اکنون با خداوند جهان شاه زمین
[...]
تا ببردی از دل و از چشم من آرام و خواب
گه ز دل در آتش تیزم گه از چشم اندر آب
عشق تو باچار چیزم یار دارد هشت چیز
مرمرا هر ساعتی زین غم جگر گردد کباب
با رخم زر و زریر و با دلم گرم و زحیر
[...]
مهترا ، هر چند شعرم زان هر شاعر بهست
تا توانستم نکردم من ز شعری اکتساب
قصد آن دارم که دامن در چنم زین روز بد
روز خوب خویش جویم بر ستوری چون عقاب
تا همی خوانم کتاب و تا همی جویم شراب
[...]
سر و بالایی که دارد بر سر گل مشک ناب
آفت دلهاست و اندر دیدهام چون آفتاب
روی رنگینش چو ماه تافته بالای سرو
زلف مشکینش چو مشک تافته بر ماهتاب
صبر از آن خواهم همی تا عشق او پوشم به صبر
[...]
ای بیان جود تو بر کاغذ روز سپید
نقش کرده خامه قدرت به زر آفتاب
هر کجا کلک تو شد بر صفحه کاغذ روان
تیغ هندی را نماند با نفاذش هیچ تاب
در هوایت هر که چون کاغذ دوروئی پیشه کرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.