گنجور

 
۵۲۲۱

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸

 

... پی ندامت مشرک صریح می آید

بگیر از سبد گلفروش لاله و گل

به دست داغ ز خوبان قبیح می آید ...

سیدای نسفی
 
۵۲۲۲

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۰

 

... جمع آورده به یکجا و چمن ساخته اند

لاله ها دست به دامان تو آویخته اند

پیرهن بر تنت از برگ سمن ساخته اند ...

سیدای نسفی
 
۵۲۲۳

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۹

 

رنگینی رخ تو به رعنا نداده اند

داغ مرا به لاله صحرا نداده اند

شبنم ز باغ کام دل خود گرفت و رفت ...

سیدای نسفی
 
۵۲۲۴

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۳

 

... ماتم فرهاد و مجنون برد بیرونم ز شهر

داغ های لاله ها صحرانشینم کرده اند

نوخطان دامان زلف خود به دستم داده اند ...

سیدای نسفی
 
۵۲۲۵

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۷

 

قبای لاله گون در بر چو آن سرو روان آید

نفس از سینه ام بیرون چو شاخ ارغوان آید ...

سیدای نسفی
 
۵۲۲۶

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۵

 

... هلال ناخن از گلهای داغم دست بردارد

به دل پرسی اگر آن لاله روی خوردسال آید

گریبان طلوع صبح گردد آستین من ...

سیدای نسفی
 
۵۲۲۷

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۱

 

... سیلی ز نیشتر به رگ خواب می خورد

چون داغ لاله هر که سیه کاسه اوفتاد

از تشنگی ز چشمه خون آب می خورد ...

سیدای نسفی
 
۵۲۲۸

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۲

 

... چراغ کاروان غارتگران را رهنما گردد

تن ظالم چو داغ لاله در گرداب خون غلطد

زمین بی مروت به که دشت کربلا گردد ...

سیدای نسفی
 
۵۲۲۹

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۵

 

... هر چه دارد در دل خود گل نمایان می کند

عشق داغ خون چو لاله روزیی عاشق نوشت

صاحب احسان هر چه دارد صرف مهمان می کند ...

سیدای نسفی
 
۵۲۳۰

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۹

 

... چمن چو تاج سیاهوش می نمود از دور

به دشت در نظرم لاله چاه بیژن بود

کریم را نشود دست کوتاه از احسان ...

سیدای نسفی
 
۵۲۳۱

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۹

 

... که ابرویش به کمان کشیده می ماند

ز جوش لاله و گل باغ شد چنان گلگون

که برگ تاک به دست بریده می ماند ...

... سر سپهر بنار مکیده می ماند

به دست سبزخطان جام لاله گون در باغ

به چشم آهوی سنبل چریده می ماند ...

سیدای نسفی
 
۵۲۳۲

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۹

 

... عاشق از خود چون رود معشوق رسوا می شود

سیدا آن لاله رو هر جا که منزل می کند

داغ خون آلود من چشم تماشا می شود

سیدای نسفی
 
۵۲۳۳

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۷

 

... برکنده ام ز پست و بلند جهان امید

از کوه لاله رفت و به دریا سمک نماند

کوتاه کرد سبزه زبان از حدیث آب ...

سیدای نسفی
 
۵۲۳۴

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۹

 

... منزل سوختگان گوشه گلخن دارد

دیدن لاله کند تازه گل داغ مرا

این چراغ از نفس سوخته روشن باشد ...

سیدای نسفی
 
۵۲۳۵

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۰

 

... بویی به دهر از چمن دلگشا نماند

از روی لاله زار طراوت پرید و رفت

امروز آب و رنگ به رنگ حنا نماند ...

سیدای نسفی
 
۵۲۳۶

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۷

 

... گشته جوی شیر پیش چشم مجنون بحر خون

تا سر خود لاله ها از کوه بیرون کرده اند

می برند اموال خود همراه در زیر زمین ...

سیدای نسفی
 
۵۲۳۷

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۸

 

... سیدا گشتم شبی مهمان به دولتخانه یی

نان او تر کرده در خون همچو داغ لاله بود

سیدای نسفی
 
۵۲۳۸

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۱

 

... مهری که بود در دل از آن سیمتن نماند

فرهاد همچو لاله برآمد ز کوهسار

داغ غمت شهید تو را در کفن نماند ...

سیدای نسفی
 
۵۲۳۹

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۳

 

... باغ از بی شبنمی در عهد ما گردید خشک

گل سر خود را گرفت و لاله بر صحرا فتاد

بر امید دانه خود را بلبل ما کرد اسیر ...

سیدای نسفی
 
۵۲۴۰

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۵

 

... گشاده چاک گریبان قبا به دوش آمد

پیاله پر ز می ارغوان چو لاله رسید

ز داغ سینه من خون دل به جوش آمد ...

سیدای نسفی
 
 
۱
۲۶۰
۲۶۱
۲۶۲
۲۶۳
۲۶۴
۳۶۲