گنجور

 
سیدای نسفی

ماه رخسار تو امشب شمع بزم ناله بود

گرد او آغوش من پروانه همچون هاله بود

کلبه ام می گشت چون پروانه بر گرد سرم

شمع در کاشانه من شعله جواله بود

رفتم امشب سوی مطرب تا دلی خالی کنم

کاسه طنبور او لبریز آه و ناله بود

ساغر خود دوش بردم سوی بحر از تشنگی

بر لب دریا نظر کردم پر از تبخاله بود

بر سر بالین دنیا دار رفتم روز مرگ

چون نظر کردم به رویش مرده صدساله بود

بر در ارباب دولت پا نهادم سوختم

حلقه دروازه او شعله جواله بود

سیدا گشتم شبی مهمان به دولتخانه یی

نان او تر کرده در خون همچو داغ لاله بود