... همیشه در حرم حرمت تو کرده سجود

سبب وجود بو دار نه چرخ وارون کار

نیافریدی خود واجب الوجود وجود ...

... چو دید پای سخای تو در خزاین جود

اگر چنانچه بپرسی ز چرخ آیینه گون

که زنگ حادثه ز آیینه رخت که زود ...

... بوی شب بوی درنمی گنجد

بر در جاهت ارچه چرخ شدست

توی در توی درنمی گنجد ...

... شبی بپای تفکر ز ساکنان سپهر

چو بر گذشتن و بیرون شدم ز چرخ چو تیر

بعالمی برسیدم که بی وسیلت لفظ ...

... گر در گهت نبودی بودی بخاک پایت

هم کار دهر مهمل هم دور چرخ ضایع

... حصن حصین حزم تو قصر مشید جاه

قصر مشید جاه تو چرخ اثیر ملک

با روزگار دوش چه کرد اقتصار طبع ...

... خانه ای را طوف می کردی که صحن و سقف او

زیور خورشید بودی افسر چرخ برین

خانه ای کز رفعت ایوان او بودی بطبع ...

... صحت اندر خامه و شمشیر گاه مهر و کین

این دعا می کرد و آمینی همی آمد ز چرخ

من شده مستغرق مدهوش در کشفی چنین ...

... بمسند تو که تعظیم دین و دولت ازوست

که سعد چرخ که در سیر اوست دولت و دین

اگر ز چنبر حکم تو بگذرد چو رسن ...

... ز عقدش صورت دولت رمیده

کواکب رشته پیش از چرخ پودش

زمان پیش از مکان تارش تنیده ...

... زهی صیت تو چون گردون جهان را بی سپر کرده

سپهر قدر تو با چرخ در رأفت زده پهلو

زمین حلم تو با کوه دست اندر کمر کرده ...

... دهر در ساحت مقدار تو بی مقداری

چرخ بر درگه تعظیم تو سر گردانی

قوت طبع من و مرتبت دانش تو ...

... جان حکمت محمد یحیی

که بزرگی شاه عرصه چرخ

از رخ رای تست اسیر عری ...

... مغز جان را عنبر آگین می کند

مهر خسارش امامی را ز چرخ

گرچه دامن پر ز پروین می کند

... چو خوشه با دهر آن سر که در هوای تو نیست

بداس حادثه چرخ از تنش جدا کرده

... زرگر احسان او در حلقه های اشتیاق

ز انتظار سایلان چرخ جهان بین ساخته

ای ز روی مرتبت در بدو فطرت صنع حق ...

... بکر خوانده عنصر و افلاک عنین ساخته

بیدق خورشید را هر صبح چرخ نیلگون

در مجازات رخ تو رای فرزین ساخته ...

... این چنین کاری کرا گردد بتخمین ساخته

تا چو مهر از چرخ زنگاری پدید آید شود

کسوت زربفت هفت اقلیم در چین ساخته ...

... تا قیامت کار ملک و دولت و دین ساخته

خاطری کو سر فرو ناورده در دوران چرخ

با دعای دولت مدحت چو آمین ساخته

... اختر داد استقامت یافت بر گردون و جاه

آفتاب نصرت از چرخ ظفر بنمود روی

در پناه سایه ی پشت هدی ظل اله

آفتابی کافتاب افتاد در پایش ز چرخ

آسمانی کاسمان بنهاد در دورش کلاه ...

... محضول کارگاه نجوم مزینی

مقصود گرد گشتن چرخ مطبقی

اندر بهار فضل نسیم معطری ...

... خرما ببصره بردن باشد ز احمقی

تا زین چرخ اشهب و کره ی زمین بود

از مرکب زمانه نیاید جز ابلقی ...

... نفس عاقشان او باشد

آن کزو چرخ را مدار بود

یک شبی با خیال او گفتم ...

... از تو دو کون بی خبر پس تو عیان کیستی

صید دلم به دام تو توسن چرخ رام تو

ای دو جهان غلام تو جان و جهان کیستی ...

... باز سرگشته ام همی خواهد

تا چه قصد است چرخ گردان را

خواهدم دور کردن از یاران ...

... باد عمرت فزون و دولت یار

تا بود دور چرخ گردان را

... که در آن روضه ای قران دارد

سرفراز آن کسی بود که چو چرخ

بر درش سر بر آستان دارد ...