گنجور

 
امامی هروی

ایاز بهر تفاخر مخدرات سپهر

همیشه در حرم حرمت تو کرده سجود

سبب وجود بو دار نه چرخ وارون کار

نیافریدی خود واجب الوجود، وجود

در تو مقصد گیتی است ز آنکه باز نگشت

ز آستانه او هیچ خلق بی مقصود

زمانه دست بیکبارگی ز بخل بشست

چو دید پای سخای تو در خزائن جود

اگر چنانچه بپرسی ز چرخ آیینه گون

که زنگ حادثه ز آیینه رخت که زود

بخاکپای تو کز نه فلک جواب آید

که صدر مسند اقبال، فخر دین داود

زهی ز جاه تو قاصر ضمیر هر مخلوق

خهی ز جود تو خرم روان هر موجود

مقدمست سخای تو بر صدای سئوال

منزهست کمال تو ز انتقام حسود

ز خاک درگه و تعظیم آستانه تو

بنزد عالم و جاهل، بر خواص ور نود

که ملک و ملت و دیوان و صدر مسند را

محل و رونق و تعظیم و قدر و جاه فزود

مدام تا نشود دور آسمان باطل

مقیم تا نبود گردش زمین معهود

ترا سعود قرین باد و کردگار معین

ترا زمانه رهی باد و عاقبت محمود