گنجور

 
امامی هروی

ای بصد برهان در بحث حقایق گردون

تا نموده چو توز آغاز جهان برهانی

گه پی افکنده ی از حکمت یویان کاخی

گه بنا کرده در ایوان علوم ایوانی

پرتو رای تو هر چشم خرد را نوری

صورت لفظ تو هر جسم سخن را جانی

دهر در ساحت مقدار تو بی مقداری

چرخ بر درگه تعظیم تو سر گردانی

قوت طبع من و مرتبت دانش تو

پایه عنصری و دستگه سحبانی

مردم چشم من و آرزوی خاک درت

مرکز دردی و در داره درمانی

سرورا گرچه مرا رنج ره و زحمت جسم

و الهی کرده ز جور فلک و حیرانی

هر دم از دوری درگاه تو بیچاره دلم

....................................ـانی

ای امامی سخن انصاف که در روی زمین

نیست امروز نظیر قلمت برهانی

سخنت جان سخن بودی اگر فیض ازل

کردی از روح قدس جسم سخن را جانی

نیست الا سخن خوب تو نزلی لایق

از عقول ار سوی ارواح رسد مهمانی

دارم امید بجود ازلی کز رحمت

کند از وصل تو اندر حق من احسانی