شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۲
... چنان مستغرق عشقم که خود از وی نمی دانم
در این دریا به هر سویی که بینم عین ما باشد
محب غیر کی باشم چو یار نعمت اللهم ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۲
... بر سر و پای عاشقان باشد
ابر چون آبروی دریا دید
آب بر روی ما روان باشد ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۴
... هر چه بیند همه نکو بیند
آنکه با ما نشست در دریا
عین ما دید و سو به سو بیند ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۶
دلبر سرمست ما عزمی به دریا می کند
منع نتوان کردنش چون میل مأوا می کند ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۰
... زانکه خودبین همه خطا بیند
هر که با ما نشست در دریا
عین ما آشنای ما بیند ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۱
... خود و محبوب در یک جا نشسته روبرو بیند
نبیند چشم دریا بین به غیر از عین ما دیگر
اگر سرچمه ای یابد و گر در آب جو بیند ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۳
این دل دریادل ما عزم دریا می کند
دارد او حب وطن میلی به مأوا می کند ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۱
... تاریک کجا گردد چون نور خدا دارد
یاری که در این دریا بنشست دمی با ما
هر سو که رود آبی از بخشش ما دارد ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۹
... می و جام است و جسم و جان دارد
چشم دریا دلی بود ما را
در نظر بحر بیکران دارد ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۰
... هر چه بینی همین همان دارد
هر که با ما نشست در دریا
خبر از بحر بیکران دارد ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶
... دم مزن از معرفت با ما در این بحر محیط
مرد عاقل آب دریا سوی دریا کی برد
رستم دستان زبردستی کند با این و آن ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۴
... این زمان روشنتر از صحرا که کرد
این عجب بین قطره ای دریا شده
غیر ما قطره دگر دریا که کرد
گر نه عشقش عیسی وقت من است ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۶
... چون نگه کرد او به او بنمود
هر که با ما نشست در دریا
عین ما دید سو به سو بنمود ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰۸
... یکی باشد اگر چه دو نماید
حباب و موج و دریا جمله آبند
گهی در چشمه گه در جو نماید ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۲
... گرد آنجا کجا توان گردید
وانکه چون ما فتاد در دریا
قطره ای بحر بیکران گردید ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۳
این چنین رندی که من دیدم که دید
هفت دریا را به یک دم درکشید
دیده ام آیینه گیتی نما ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۶
... مه هلالی شد و دو تو افتاد
هر که چون ما فتاد در دریا
غرقه گردید و سو به سو افتاد ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۸
آب چشم ما به روی ما فتاد
مردم دیده در این دریا فتاد
رند سرمستی به میخانه رسید ...
... در خرابات آمد و آنجا فتاد
ما ز دریاییم و دریا عین ما
چشم ما روشن به عین ما فتاد ...
... این چنین ذوق خوشی ما را فتاد
دل برفت از ما و در دریا نشست
عاقبت محمود با مأوا فتاد ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۹
... از سر دنیی و عقبی درگذشت
هر که پا با ما درین دریا نهاد
بر در میخانه هر کو بار یافت ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶۲
... همچو قطره رفته بود از بحر ما
آمد آنجا باز با دریا رسید
مجلس عشقست و ما مست و خراب ...
... این بلا ما را از آن بالا رسید
موج و دریا چون به هم آمیختند
عین ما گویی به عین ما رسید ...