گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

هر که او عاشق است جان دارد

جان فدایش کنم که آن دارد

عاشقان نور چشم خوانندش

عاشق ار عشق عاشقان دارد

ما نشانی ز بی نشان داریم

خوش نشانی که آن نشان دارد

می و جام است جسم و جان با هم

هر چه بینی همین همان دارد

هر که با ما نشست در دریا

خبر از بحر بیکران دارد

خواجه علم بدیع می خواند

آن معانی ازین بیان دارد

می مست خوشی اگر جوئی

نعمت الله بجو که آن دارد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مسعود سعد سلمان

طرفه حالا که بوستان دارد

عمر پیر و تن جوان دارد

پاسبان کرد باغ قمری را

که بسی گنج شایگان دارد

از خوی ابر گل صدف کردار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
عراقی

دل تو را دوست‌تر ز جان دارد

جان ز بهر تو در میان دارد

گر کند جان به تو نثار مرنج

چه کند؟ دسترس همان دارد

با غمت زان خوشم که جان مرا

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه